شـاهـــم ,کـه شیـخ از ستمم جار می زند
آن بـابـکــم کــه مُعتـصمم , زار می زند
وقتــی رَفیــقِ کــولبَــــری نیست یـاورم
خواهـم کشیـد,هـرچــه غمم بـار می زند
نَبضم بـه دسـت داشته و نُت نوشته است
شهناز اگـر بـه زیـــر و بَمم تـار می زند
پُـر نیش بـود , سِیــرِ سُلوکـی کــه داشتم
با بیـــمِ اینـــکه هـر قـدمم , مار می زند
آن خانـه ام , کـه هیـچ کَسَم زنگِ در نَزد
دارم اُمیــد ... صُبحـدمم ... یـار می زند
دیدم به چَشمِ خویش دراین جَهل بیشه زار
با اینکه " باز" در حَرَمم " سار" می زند
آن زُهدِ خِفت گیـرِ خِـرَد لُخـت کُن , مـرا
روزی بـه جُـرمِ ایــن قلمم , دار می زند
- ۱ نظر
- ۲۷ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۲۲