رویی نشـان بده , که خُدا را نشان دهد ( غزل )
يكشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۷، ۰۴:۴۰ ق.ظ
رویی نشـان بده , که خُدا را نشان دهد
زُلفی تکان بده , که جهان را تکان دهد
بی شک که در حمایت قلبی مُقدّس است
دستی که از کَرَم به سگی استخوان دهد
نانش درون روغــنِ قسمـت , تریـت بـاد
هرکس کـه سُفـره ای بِگُشاید که نان دهد
جانا, رفاه جوی ِ"زمین" باش ومثل شیخ..
مُعتـادِ ایـن نبـاش خُـــدا در "جنّـان" دهد
ای بخت بسته شاعرِ در من نشسته بَست
وقتی فلک به لُطف بخـواهد کـــه آن دهد
چندان عجیب نیست کـه بُنچـاقـدارِ خاک
مُلک ِ جهـان بـه کـورُشِ گله چـران دهد
گـــاهی زَند قبـــاله به اقبـــالِ " اردشیر"
پایـــان بـه پادشـاهی ِ شـــاه اردوان دهد
با اینــکه بارهـا به زمین زد زمـــانه ام
تا شوق در من است , فلک هم اَمان دهد
شهرو ، چه عیب دارد اگـر راه کج کُنی
از آن که "خار"جای "گُلت" ارمغان
دهد