وا گُــلازه تـا کُـنـی ، لِشـکِ پَـلاتـه ، وازتَـر :
غزل شماره ۱۴۷
وزن/ فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
وا گُــلازه تـا کُـنـی ، لِشـکِ پَـلاتـه ، وازتَـر
کافَر کالِت به چَشمُم بو ، زِ قَبلِس ، نـازتَـر
زو شَلَمـزاری شَراوی که به لَوِ داری ، تُکی
بُم بِدِه ، تا لَو کُنُم چی حافظِ شیــراز ، تَر
دِلبَـرِ دِلبَـردِ وَحشی ، جـورِ سَـولِ مـا نَبـی
سَوگُلِ سَعـدی نَبی اِز سَولِ مـا ، لَجـبـازتَر
کِـلمِـنِ لیلـی نَبـی ، جـورِ گُــلالِـت نـارگُــل
کـالَلِ شیـریـن ، نَبی بَـهـزِت ، نَظَـراَنـدازتَر
هَرچِنِه آسُو بِیارِن دَست، آسُو دِن زِ دَست
بیشتر نـازِس کَشِن ، دِلبــر که بو ناسـازتَر
نی به غِیرا مِهرکالی ؛ جانِهِشتی ، دیرمَند
دِلتَپِشتی نی به غِیرا عشق، خوش آوازتَر
پا به هر بِیتُم که نی، بِیتُم کُنی؛ وارازِنِش
ای سَراپا راز ؛.. نی رازم زِ رازِت ،.. رازتَر
۱... تا لِشکِ موهایت را با کرشمه ، بازتر می کنی، چشمان کال کافرت از قبل اش نازتر می شوند.
۲ ... از آن شراب شلمزاری که به لب داری جرعه ای به من بده تا مثل حافظ شیراز لب تر کنم.
۳ ... دلبر دلسنگ وحشی(بافقی) مثل گل سَول ما نبود ، سوگل سعدی از سَول ما لجبازتر نبود.
۴ ... گیسوان لیلی مثل گُلال تو ( موهای جلو پیشانی تو) گُل اناری نبود ، چشمان کال شیرین ، بهتر از تو نظراندازتر نبود.
۵ ... هرچه را آسان به دست بیاورند ، آسان از دست می دهند، بیشتر ناز اش را می کشند ، دلبر که ناسازتر باشد .
۶ ... میراثی به غیر از مهر کاری ، ماندگار نیست، تپش قلبی ، به غیر از عشق، خوش آوازتر نیست.
۷ ... به هر بیتم که پا می گذاری ، بیتم را آراسته می کنی، ای سراپا راز ، راز من از راز تو رازتر نیست.
معنی لغات:
وا ... با
گُــلازه ... افاده ، عشوه
لِشـکِ پَـلاتـه ... لِشکِ موهایت را
( بختیاریها به شاخه های قطور درخت لِشک می گویند و به شاخه های باریک لَک می گویند )
وازتَـر ... بازتر
کافَر کالِت ... چشمان کال کافر ات، به چشمی که رنگ متفاوت دارد کال می گویند ،
بو ... می شود
زِ قَبلِس ... از قبل اش
زو ... از آن
شَلَمـزاری شَراوی ... شراب شلمرازی
لَوِ ... لب
تُکی ... جرعه ای
بُم بِدِه ... بهم بده ، به من بده
چی ... مانندِ
دِلبَـرِ دِلبَـردِ وَحشی ... دلبر دلسنگ وحشی بافقی
جـورِ سَـولِ مـا ... مانند گل سَول ما
نَبـی ... نبود
کِـلمِـنِ لیلـی ... گیسوان لیلی
جـورِ گُــلالِـت ... مثل گُلال تو ( به موی جلو سر گُلال میگویند)
نـارگُــل ... گُل اناری
کـالَلِ شیـریـن ... چشمان کال شیرین
نَبی بَـهـزِت ... بهتر از تو نبود
هَرچِنِه ... هر چیزی را
آسُو ... آسان
آسُو بِیارِن دَست ... آسان به دست بیاورند
آسُو دِن زِ دَست ... آسان از دست می دهند
بیشتر نـازِس کَشِن ... بیشتر ناز اش را می کشند
که بو ... که باشد
نی به غِیرا ... نیست به غیر از
مِهرکالی ... مهر کاری ، کاشتن مهربانی
جانِهِشتی ... میراثی
دیرمَند ... ماندگار ، با دوام
دِلتَپِشتی ... ضربان قلبی
که نی ... که می گذاری ، که می نهی
بِیتُم کُنی وارازِنِش ... بیتم را آرایش می کنی
وارازِنِش ... یعنی آراسته کردن، آرایش کردن
نی رازم زِ رازِت ... نیست رازم از راز ات