لَــذّتِ عُـمــر چِنِـه ؟.. عـاشِـق و آزَو بیدِن :
غزل شماره ۱۴۸
وزن/ فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
لَــذّتِ عُـمــر چِنِـه ؟.. عـاشِـق و آزَو بیدِن
لالــه ی مِن لِـر و لی لی فَـرِ مَنـدَو بیدِن
او دَمـونی که فَلَک ، فِنگِـه اِبـارِه زِ چَکِس
زَهـلـه ی شیـر اِخـاهِـه ، به مِـنِـه دَو بیدِن
کـالَلِت ، .. لَت لَـوَرُم کِـرد و قَلَـم دا دَستُـم
وَرنـه ایـلِ مو ، قَسَـم خَرده ی بِـرنَـو بیدِن
وایُـکـه ؛ وَنـدُمه مِن مالگَهِـه ویــرُم ، جات
وابییِـه کـارِ مـو مَـنـدیــرِ تـو هَـر شَو بیدِن
نی دِیــاری زِ کَلونون و پِیایَـل ، .. مِـنِه ایل
هُنُووی که ؛ .. هـمـه خورشیدِ بَراَفتَو بیدِن
مَندُمه ، تا که فَلَک ، شِیخِنه جا شاه نِشُنـد
سَردیارون ، مِنِه اِشکَفتِ کو کُه ، خَو بیدِن
وَخـتِسه تـا بِـوَنُـم ، تَـش بـه خُم و دینِشتُم
تا به کِی ؟ حَرفِ مِـنِه وارگـَهِه لَو ، بیدِن

۱... لذت عمر چیست؟ عاشق و مجرد بودن، لاله ی توی جنگل کوهستانی و نیلوفر مرداب بودن.
۲ ... آن لحظه هایی که فلک از کاکُل اش فتنه می بارد ، زهره ی شیر می خواهد به درونِ میدان بودن.
۳ ... چشمان کال تو سرگردانم کرد و قلم به دستم داد، وگرنه ایل من قسم خورده ی برنو بودند.
۴ ... با اینکه در منزلگاه خاطرم رخت اقامت ات را انداخته ام، هر شب کار من شده است منتظر تو بودن .
۵ ... توی ایل خبری از کلانان و متشخصان نیست، همانهایی که خورشید برآفتاب بودند.
۶ ... تا فلک شیخ را به جای شاه نشاند ، مانده ام ( متحیرم) که سرشناسان توی اشکفت کدام کوه به خواب بودند.
۷ ... وقت اش هست به خودم و به دینشتم آتش اندازم، تا به کی حرف درون بارانداز لب بودن؟.
معنی لغات:
چِنِـه ... چه است ، چیست
آزَو ... مجرد
بیدِن ... بودن
مِن ... تویِ ، داخلِ ، درونِ
لِـر ... به جنگل کوهستانی لِر می گویند.
لی لی فَـر ... نیلوفر
مَنـدَو ... ماندآب ، مرداب
او دَمـونی ... آن لحظاتی که
فِنگِـه ... فتنه ، شرارت ، دو بهم زنی
اِبـارِه ... می بارد
زِ ... از
چَکِس ... به موی قیچی شده جلو سر دختران چَک می گویند، چَکِس یعنی چَک اش
زَهـلـه ی شیـر ... جرات شیر، زهره شیر
اِخـاهِـه ... می خواهد
به مِـنِـه ... به درونِ
دَو ... میدان
کـالَلِت ... چشمان کال ات
لَت لَـوَرُم کِـرد ... سرگردانم کرد
قَلَـم دا دَستُـم ... قلم دستم داد
وَرنـه ... وگرنه
ایـلِ مو ... ایل من
قَسَـم خَرده ی... قسم خورده ی
بِـرنَـو ... نام تفنگ معروف عشایر
وایُـکـه ... با اینکه
وَنـدُمه ... انداخته ام
مِن ... تویِ ، درونِ ، میانِ
مالگَهِـه... منزلگاهِ
ویــرُم ... یادم ، خاطرم
جات ... جای تو را ، ( در گویش بختیاری جا ، هم معنی مکان می دهد و هم معنی رختخواب و آرامش دهد)
وابییِـه ... شده است
مَـنـدیــر ... منتظر ، چشم براه
هَـر شَو ... هر شب
نی دِیــاری ... پیدا نیست ، معلوم نیست . خبری نیست.
کَلونون ... کلانان ، بزرگان
پِیایَـل ... متشخصان
مِـنِه ایل ... داخل ایل
هُنُووی که ... همانهایی که
بَراَفتَو ... برآفتاب
مَندُمه ... مانده ام، متحیرم
شِیخِنه ... شیخ را
نِشُنـد ... نشاند
سَردیارون ... سرشناسان
مِنِه اِشکَفتِ کو کُه ... توی اشکفت کدام کوه
خَو بیدِن ... خواب بودند
وَخـتِسه ... وقت اش است
تـا بِـوَنُـم ... تا بیندازم
تَـش بـه خُم و دینِشتُم ... آتش به خودم و دینشتم
وارگـَهِه لَو ... توقفگاهلب ، بارانداز لب