مَـرزِه جُلجا وَند، مِن واری که جایِ پات داشت :
غزل شماره ۱۲۹
وزن/ فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان
مَـرزِه جُلجا وَند، مِن واری که جایِ پات داشت
مَه سُراغِت زِم گِرِهدَک، مات مَندُم چات داشت
دُر تو خُت مِیلِت به خُسرَو بی، وَیَرنَه مِن پَلِت
دل زِ دَه جا خَرده جِر،فَرهادِ خاطرخات داشت
مِهلَـوی وَندی به نات و مِـیزَری کِـردی سَرِت
کِل نِشینِ نُفـت کِـردی ، خالَکی که دات داشت
گُل؛ حِسیدِت اَر تَنا دادِت ، نِهیوِس دِه ، نَتَرس
سایه ی طوبـا نَداره , سایه ای که سات داشت
ار تُـنه موســا بِجـایِ تَـش اِدی مِن کِفتِ طور
بِیت بَندِ کِلمِنِت بی؛ کِی به کَف، تورات داشت
دُر؛ به جورِت باز هم ، نیبی به کالِس ایل کُش
حورِ پَلبورِ بِهِشت، اَر وُر سَرِس، مِینات داشت
تا لَچَک کِـردی دَفَک ، کـَوگِ دِلُـم دَرنـاد جون
کاشکی شَهرو مِـنِه سینِس , دِلی مُهتات داشت
دینِشت
۱... مرزنجوش تویِ منزلگاهی که جای پای تو را داشت ساکن شد ، ماه سراغ تو را از من گرفت ، مبهوت ماندم که چکارت داشت.
۲... ای دختر ، تو خودت میل ات به خسرو بود ، وگرنه تویِ گیسوانت، فرهاد خاطرخواهت دلِ از ده جا پاره شده داشت.
۳... مهلبی به گردن ات انداختی و سراندازی بر سرت کردی ، و خالکی که مادرت داشت را همنشین دماغ ات نمودی.
۴... ای گُل ؛ اگر حسودت طعنه ات زد نترس و نهیب به او بزن ، سایه ی طوبا ، سایه ای که سایه ی تو دارد را ندارد.
۵... اگر موسی در دامنه ی کوه طور بجای آتش ، تو را می دید ، شاعر گیسوانت می شد و کِی تورات به کف می گرفت.
۶... ای دختر ، باز هم با چشم کال اش مثل تو ایل کُش نمی شد اگر حورِ گیسو بور بهشت ، بر سرش مینای تو را داشت.
۷... تا لچک را دَفَک کردی ، کبک دلم خودش را به کُشتن داد، ای کاش شهرو دلی محتاط در سینه اش داشت.
معنی برخی لغات :
مَـرزِه ... مرزنگوش یا مرزنجوش
جُلجا وَند ... مستقر شد . ساکن شد
مات ... مبهوت
چات ... چکارت
دُر ... در لری و گویش بختیاری دُر ، دُوَر ، دُهدَر ، دُدَر ، ماینه همگی معنی دختر می دهند ، آخری معنی جنس مونس می دهد.
پَلِت ... گیسویت
جِر ... پاره ( با همین تلفظ معنی اوج تابش آفتاب را هم می دهد )
مِهلَـوی ... مِهلَبی ، هسته ی گیلاس وحشی را به خاطر خوشبو بودنش می کوبند و از خمیرش دانه هایی مثل دانه ی تسبیح می سازند و نخی از آن رد کرده و دختران ایل آن را به گردن می اندازند . گاه از میخک هم استفاده می کنند.
وَندی ... انداختی
به نات ... به گردن ات ، به گلویت
مِــیزَر ... سرانداز زنانه ، چادر
کِل نشین ... کناره نشین ، حاشیه نشین
نُفت ... دماغ ، بینی
خالک ... زیورآلات زنانه . خالی که به پره دماغ میزدند.
دات ... مادرت
حِسیدِت ... حسودات
اَر ... اگر
تَنا دادِت ... طعنه به تو زد
نِهیوِس دِه ... نهیبش بده
سات ... سایه ات
ار تُـنه ... اگر تو را
تَـش ... آتش
اِدی ... می دید
مِن کِفتِ طور ... توی دامنه ی کوه طور
بِیت بَندِ ... شاعرِ
کِلمِنِت ... گیسوانت
بی... بود
به جورِت ... همانند تو
نیبی ... نمی بود
به کالِس ... به چشم کال اش
حورِ پَلبورِ ... حور موبور
وُر سَرِس ... بر سرش
مِینات داشت ... مینایت را داشت
دَفَک ... ابزاری برای صید کبک که با دوخته شدن تکه های پارچه های رنگی ساخته می شود و کبک ها جذب آن می شوند و در تیررس شکارچی قرار می گیرند.
دَرنــاد جـون ... جان درنهاد ، کُشته شد
مِنِه سینِس ... تویِ سینه اش
مُهتات ... مُحتاط
سلام عرض ادب تقدیم استاد گرامیم
اشعارتان به خصوص با توجه به معانی زیبایی که در آنها ارائه می نمایید حال به هر زبانی و یا هر سبکی، بسیار خواندنی هستند و دلچسب.
شاد باشید و نبض قلب و قلمتان همواره پر تپش.