شادان شهرو بختیاری : shadan blog

شادان بلاگ : *** وبگاه رسمی شادان شهرو بختیاری *** : shadan shahroo bakhtiari

شادان شهرو بختیاری : shadan blog

شادان بلاگ : *** وبگاه رسمی شادان شهرو بختیاری *** : shadan shahroo bakhtiari

شادان شهرو بختیاری : shadan blog

🔰🔰🔰
......................................
💦 شادان شهرو بختیاری💦
......................................
shadanblog74@gmail.com
......................................✍️
نقاشی ها و عکس هایی که
در بالای اشعار استفاده شده
از فضای نت ذخیره و با تصاویر
دیگر تلفیق شده اند . 💦
.....................................

منظومه ( اسکندر و نوش آفرین ) قسمت 11:

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۲۳ ب.ظ


(15)

پرسیدن اسکندر

حال و روزکیخا را ازمحمدقلی بیک

***

سُخـن در مَجـال سُخن صَرف شُد
سُخن در سُخن حرف درحرف شُد

همی حَرف را, حَرف آرَد به پیش
کـه رانبرف* را ,برف آرَد بـه پیش

سُخـن تـا نـگشـته چـو روده  دَراز
ببــایـد شُــدن , بَـر سَــرِ قصـه بـاز

نشستنـد  بـا همـدگـر , تُـرک  و لُر
همـه چــــادر از عطـر نـارنـج پُـر

زبــان را مُحـمـدقـلی کــرد  نـَـرم
بـیــاورد , بـاروت دانـی  ز چَـرم

ز چَرمیـنه زیـن و برنجین رکاب
دوال  کـمـر , دوربـیــن سـه قـاب

تُفنـگی کــه قُنـداقـش از عـاج بـود
نشـانکوب آن , داغ یـک تـاج بـود

سکندر پس از ساعتی گُفت و لُفت
بـه نـرمـی , بـرآورد آه  از نهُفـت

سخـن را بـه زیـر زبــان کرد نرم
کـه کِیـخا  , کِی آیـد بـه آبــادگـرم

محمدقـلی بیـک , بــا شور و تـاب
فِشُـردی بِهَـم   دوربیـن سـه قـاب

بگُـفتــا : ز کیـخــا  و از کـدخــدا
سراسـر ز هر تیـره ای جـان فـدا

به جَرکـان ,  رَمه وار دور شَبان
شُـده جمـع , در خــدمـت ایـلخـان

گمانم که بایـد ,همین یک دو روز
بیـاینــد , کِیـخـای کیـهـان فُــــروز

سکـنـدر بپُرسیـدش , اِی شــاد کـام
که ای من تو را دست بوس وغُلام

بـه جـان تـو و مرگ این اسب بور
پس پرده اش چند دُخت است وپور

به روی زمیـن, خنگ تا سُم بِکُفت
مُحَـمــد قُلی بیـک , خَنـدیـد و گُفت

سکندرچنان دان که بی هیـچ فِنـگ
به جان تو و مرگ این اسب خِنگ

پس پرده یـک دُخـت دارند و بـَس
پَری پیـکر و شوخ و مشکین نفس

پـَری نَـه ! ,که از بُن غلط گُفته ام
ببخـشــای  , بــر ذهــن آشُـفـتـه ام

پَری نزد وی دیوچهراست و زشت
بـر او می بَرد رَشک , حور بهشت

به روزاست خورشید و درشب قمر
به لب خــال  و بـاریـک  دارد کمر

ببـایسـت , او را  ز نـزدیک  دیـــد
وگر نه چه حاصل , ز گُفت و شنید

همه ایـل , نازش به جان  می خرد
نگـــاهـش , گـریبـــان دل  می درد

بپـرسیـد , اسکندر ای  مهــرجـوی
رسیدسـت آیــــا  ورا  وقـت  شوی

و یـا کس , به مهرش تواند  دخیـل
ببنـدد , جُــدا از رســـومــات  ایـل

چنیـن داد  پاسخ : کـه  در ایـگـــدَر
خـلاف رسـومـاتِ  بایـست  و  گـَر

کـه در بیـن  تُـرکـان قشقائی است
صلاح خرد,نقض خود رائی است

کُهن رسم ایـل است بی گفتـگوی
به سی سالگی دُخت دادن به شوی

ولی ایگـدر را چنیـن رسـم نیست
چو هم شان باشد , نپرسند کیست

ولیکـن  در ایـن چنـد ســال اخیـر
قـرابـت  نمـودنــد , در گـرمسیــر

بر این نَمط آن کس که برخاستی
اول  کـس , وَلیـخـان کِیـخـاستـی

که در پرده اش بود نیک اختـری
گرامی , گرانمایه ای , خواهـری

عیــــالِ  قُـلـیـخـانِ  مهــــرانجــان
چو چِشمِ جهانبین فـرو بست خان

ورا داد بی حرف وبی های هوی
به خانزاده ای بیدشَعری به شوی

هـم از بختیــاری , هـواخـواه  مَـه
بــه ویــژه , ز بـابــادی گـــاوشَـه

کسی را به وَصلَت اگـرمایل است
همـانـا بـه گـرمی , فشـارنـد دست

سکنــدر بدو گفت : کای شـادکـام
گـر از جـانب مـا بـه کیـخـا پیـام

فرستیـم و از وی بخواهیـم دُخت
نگـوینـد سـودای خـام است پُخت

تـوانـیــد  آیــــــا , تعــهـد  نـمـود
بـه خجلت نیـاریـم سـر را فـرود

که شـرط است , آسـایش دیـربـاز
میــان دو تــا  ایـل گــردن فــراز

به غارت دلم دُخترش بُرده است
غـم عالمم , بــَر سـر گُـرده است

چنین داد پـاسـخ , کـه قول شَرَف
به قرآن که دارد قُـلـی روی رَف

همی داد خواهـم که کیخا  به جان
پذیــرنـد و بی بی شود شــادمــان

چه به زین, که بـابـادی و ایگــدَر
قـرابـت نمــاینـد , بـــا یـکــدگـــر

چه به زین ,که باشد هواخواه مَه
سکـنـدر , ز بــابــادی گـــاوشَـه

همـانـا , کــه بـودنـد بسیـار سـال
دو تـا ایـل , در همجـواری مثـال

به وصلت بگردند گرخویش هم
نخواهند زد چنـگ بـر ریش هم

سکنـدر سراپـــا  فقـط گوش بود
تو گفتـی , سراپـا فقط هوش بود

سخـن ها بسی باب میلش شنُفت
چنانکه گُلش گفتی از گُل شکُفت

چنـان در دلش , نـور امیـد تـافت
که یعقوب گم کردهء خویش یافت

به پاسـخ بگفتــا : اگـر ایـن  شَوَد
هـواخــواه فرهــاد , شیـرین شَوَد

نهی گر که در دست من دست او
کُنی رام مـن , نـرگـس مسـت او

شبم را کنی گربه رویش چو روز
به یــزدان , بـه این آتش پر فروز

بـه ایـن آب جـوشـــان قُــرتـاپسی
به این کبک خوشخوان سی دره سی

به ریـواس تنـگ آهن  و کنگرش
بــه آویـشـن رُسـتـه بــر پیکــرش

به برگ اَوَنـدیـل  و برگ چُوُوک
به این پهن سُفره به این بخت کوک

بـه حقــگـــویــی خـانــدانـــم قسم
به جانم , به جـانم , به جانم قسم

من این عهد را بـا تو صافی کنم
به جانم , کــه مهرت تــلافی کنم

بـه نـزد پــدر ,  لب اگـر تَر کُنم
بـه رغبـت , برایــت  مُقـرر کُنم

که هر ساله یکصـد من شاهـوار
بـرایـت  ز قـلعـه کُننـد غَلـه بــار

سکندر چو لب بست از گفتگـوی
محـمدقلی , دست بُردی  به موی

بسی خورد سوگــنـدهـای  گـران
که بفرست , فـردا هم از گنـدمان

یکی چون "مُحـَمد علــی ِمُـراد"
که پِی جوی این کار گردیم شاد

مَـده راه  در دل , غــم یــار را
بـه من ده سَرِ رشتـه ی کـار را

بـه آن که پی افکند این آسمــان
مُحَمد قُلی ,هست اگـر سـاربـان

همی خـوب دانـد , شُتُر را کجـا
بخوابـانـد او یـا نِهَـد  پــا  کُجــا

ادامه در قسمت بعد ...

* " رانبرف "( برف رُند , برف رانه , برف رانش) = بهمن در گویش بختیاری


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
http://www.shereno.com/9986/