شادان شهرو بختیاری : shadan blog

شادان بلاگ : *** وبگاه رسمی شادان شهرو بختیاری *** : shadan shahroo bakhtiari

شادان شهرو بختیاری : shadan blog

شادان بلاگ : *** وبگاه رسمی شادان شهرو بختیاری *** : shadan shahroo bakhtiari

شادان شهرو بختیاری : shadan blog

🔰🔰🔰
......................................
💦 شادان شهرو بختیاری💦
......................................
shadanblog74@gmail.com
......................................✍️
نقاشی ها و عکس هایی که
در بالای اشعار استفاده شده
از فضای نت ذخیره و با تصاویر
دیگر تلفیق شده اند . 💦
.....................................

آیا (شعرمنثور ), شعر محسوب می شود ؟

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۱۹ ق.ظ

لودینگ

🔰🔰🔰

آیا شعر منثور , ( با تمام زیرمجموعه هایش از سپید گرفته تا حجم و گفتار ) به صرف اینکه نام شعر را در شناسنامه ی خود یدک می کشند , تحولی هستند که در شعرفارسی اتفاق افتاده است یا اینکه خاستگاه این تحول در نثرادبی فارسی ست ؟ 

قصد ما از بیان این پرسش ,نه به چالش کشیدن این گونه ی ادبی ست و نه  به معنی برداشتن چُماق و کوفتن بر سر این گونه ی ادبی  که با ظهورش , ادبیات فارسی را حجیم تر از قبل کرده , و توانی به توان زبان ادبی ما افزوده است نیست. بلکه هدف ما مشخص کردن جایگاه ادبی آن در ادبیات فارسی ست , شعرمنثور همانقدر ارزشمند هست که سایر گونه های ادبی  ارزشمند می باشند . سیر تحولاتی که به نیما و شاملو ختم شد و با قدرشناسی از قدم های کوچک و بزرگی که توسط شاعران و ادیبان ایرانی در طی قرون گذشته برداشته شده است تا بستر  این زایش های ادبی  در دوران معاصر فراهم شود , چنین پرسشی مطرح میگردد . 

در دوران معاصر , شاهد دو تحول بزرگ ادبی بوده ایم , اولی در شعر اتفاق افتاد و به نیمایی ختم شد و دومی در فضای بینابین نثر و شعر که به پیدایش گونه ای نوظهور بنام شعرمنثور منتهی شد . 

با ظهور نیمایوشیج , این ابرمرد معاصر , و ترسیم چشم اندازه های تازه اش, برای برون رفت از رکودی که گریبان گیر شعرفارسی شده بود  ,  آغاز تحولی بنیادین رقم خورد که محتوا , فرم و ساختار و وزن عروضی را تحت تاثیر خود قرار داد . او با هزینه کردن تمامی عمرش و با نوشتن آثاری چند و با گپ و گفت هایی که با معاصرین خود داشت , سنگ بنای عمارتی را گذاشت که امروزه به افتخار آن بزرگمرد آنرا با نام شعر نیمایی می شناسیم . اگرچه روشنگریهای او توانست شعرکلاسیک را هم تحت تاثیر قرار دهد ولی این دگرگونی مختص به شعر نبود , بلکه در نثر فارسی و دیگر هنرها هم تاثیری شگرف برجای گذاشت . و این تاثیر , نگاه ادبی و نگاه هنری را در جامعه ی ادبی دگرگون کرد . 

آنچه بنام شعرنو , امروزه مطرح است , این نو بودن را در نگاهی نو داشتن به  زبان و فرم و قالب و وزن عروضی دارد . نگاهی نو داشتن به خود و جهان و طبیعت . نگاهی نو داشتن به زمان و زمانه , نگاهی نو داشتن به آنچه داریم و آنچه باید داشته باشیم  ...  

با مرگ بی هنگام نیمایوشیج ,  طی طریق به سمت آن چشم اندازهایی که در آثارش مطرح کرده بود و آن آرامان شعری که در سر پرورانده بود , بعد از ظهور چند شاعر برجسته ی نیمایی متوقف شد و این توقف به دلیل همزمان شدن آن تحول با تحول بنیادین دیگری بود که به آهستگی داشت در فضای بین نثرادبی و شعرفارسی اتفاق می افتاد .

شاملو توانست سکان این تحول بنیادین  را بدست بگیرد . تحولی که باعث شد آن تحولی که در شعر فارسی به نیمایی ختم شده بود را به حاشیه براند . و از میدان توجه خارج کند . 

شاملو درباره ی این تحولی که اتفاق افتاده بود و حالا او سکاندار آن شده بود و با نام شعرمنثور سپید آنرا معرفی میکرد چنین می گوید:((  شعر سپید, مطلق و مجرد است , و می باید نامی دیگر برای آن جُست , چرا که غرض از شعرسپید , نوعی از شعر نیست , یا چیزی ست نزدیک به شعر , بی آنکه شعر باشد و نزدیک به نوشته , بی آنکه منطق و مفهوم آن منطق و مفهومی باشد که تنها با نوشتن , مرادی از آن حاصل آید . گاه نقاشی ست , اما نمی توان به مدد نقاشی بیانش کرد , گاه رقص است , بی آنکه هیچ حرکتی بدان تحقق بخشد , گاه شعر است و از آنگذشته وزن و قافیه طلب می کند , تلاش می کند که نظمی بخود بگیرد , گاه فلسفه و گاه عکاسی است . کودک بهانه جویی ست که بر هر چیز چنگ میزند . ))


آنچه شاملو میگوید و توصیف می کند به همان فضای بینابین ادبی اشاره دارد . شاملو میداند که این گونه ی نوظهور ادبی دارای استقلال ادبی ست . برای همین آنرا مطلق و مجرد توصیف می کند . شاملو میداند که نام (شعرسپید" که روی این گونه ی ادبی گذاشته شده است می تواند گمراه کننده باشد .  بخصوص اینکه با شناسه ی شعر دارد معرفی می شود .  او ادامه میدهد که (( می باید نامی دیگر برای آن جُست )) و دلیل اینکه چرا باید نام دیگری برای آن جست را اینگونه بیان می کند (( غرض از شعر سپید , نوعی از شعر نیست . چیزی ست نزدیک به شعر , بدون اینکه شعر باشد ))  و در ادامه برای اینکه آنرا مجزا از نثر بداند چنین ادامه میدهد ((  و نزدیک به نوشته , بی آنکه منطق و مفهوم آن منطق و مفهومی باشد که تنها با نوشتن , مرادی از آن حاصل آید )) سپس به توصیف این گونه ی ادبی بینابین ادامه میدهد و می گوید ((گاه نقاشی ست , اما نمی توان به مدد نقاشی بیانش کرد , گاه رقص است , بی آنکه هیچ حرکتی بدان تحقق بخشد )) سپس ادامه میدهد که (( گاه شعر است و از آنگذشته وزن و قافیه طلب می کند , تلاش می کند که نظمی بخود بگیرد )) در این سطر  دارد میگوید که چنانچه دارای وزن و قافیه شد و نظمی بخود گرفت شعرگونه می شود . یعنی تلقی شعر خواندنش را مستلزم داشتن وزن و قافیه و نظم دانسته که اگر دارای این موئلفه های شناخته شده ی شعر شد , صورت شعری بخودش می گیرد . و در آخر میگوید این گونه ی ادبی مثل یک کودک بهانه جوی است . 


توصیفات شاملو از شعر سپید که او با نامگذاری آن هم مشکل دارد را مشاهده فرمودید . او فضایی بین نثر و شعر را برای این گونه ی ادبی توصیف می کند . به همین منظور , می توانیم , در ادبیات فارسی , بین نثر و شعر , یک جایگاه ادبی برای این گونه ی ادبی در نظر بگیریم و چون بعد از شاملو گونه های دیگری در این فضای بینابین  با نام حجم و گفتار و ...  به ظهور رسیده است .  بجای شعرمنثور , یک دسته بندی ادبی جدید بین نثر و شعر بنام (( نثرسروده ها )) ایجاد می کنیم و سپید و حجم و گفتار و هر گونه ی ادبی بینابین دیگر را در این دسته بندی قرار میدهیم . 


با اینکه بنیانگذار آنچه بنام شعرسپید مطرح شده است به صراحت و شفاف میگوید که این گونه ی ادبی باید نام دیگری برایش جست چرا که  نوعی از شعر نیست  و می تواند چیزی نزدیک به شعر باشد . در این چند دهه چه بسیار از پیروان شاملو که برخلاف گفته ی استادشان  بر شعر بودن سپید , پافشاری ها کرده و یقه ها پاره کرده اند . و این رویه  مثل ویروس کورنا تبدیل به یک اپیدمی همه گیر در حوزه ی ادبیات فارسی شده  و  کثرت گرایشمندان به سپید را دلیل بر شعر شمردن این گونه ی نوظهور ادبی دانسته اند که با نام شعر سپید دارای شناسنامه شده است . . 

اینکه آیا شعر منثور , شعر است , مثل این است که پرسیده شود : آیا شترمرغ , شتر است ؟ پرواضح است که شترمرغ با شتر فرق دارد . با وجودی  که هر دو در شاخه ی ( طنابداران ) اشتراک  طبقاتی دارند . ولی در ( رده ) و ( راسته ) و ( تیره )از هم جدا می شوند  . و در دو دسته بندی جداگانه قرار می گیرند . اولی در  رده بندی پرندگان به شمار میرود و دومی در رده بندی پستانداران . 

تفاوت شعر منثور با شعر به همان تفاوتی ست که شترمرغ با شتر دارد .  صرف داشتن برخی اشتراکات , دلیل بر یکی بودن  دو گونه ی ادبی نیست .   تصویر و جدول زیر شاید بتواند در داشتن درک درست تر از این دو گونه ی ادبی بهتر به شما کمک کند :


و اما اینکه شاملو در تعریف شعر سپید می گوید (( گاه نقاشی ست , اما نمی توان به مدد نقاشی بیانش کرد , گاه رقص است , بی آنکه هیچ حرکتی بدان تحقق بخشد و گاه فلسفه ست و گاه عکاسی ... )) اینها نمی تواند فقط در انحصار سپید باشد , بلکه در هر اثر ادبی دیگر چه در نیمایی و چه در کلاسیک و حتی دیگر نثرهای ادبی و یا در دیالوگ های داستان نویسی و نمایشنامه نویسی هم می توان چنین رویکردی را  در آفرینش ادبی در پیش رو داشت . 




  • ۹۸/۱۲/۲۶
  • شادان شهرو بختیاری

مطالبی در مورد ( شعر و شاعری ) کلیک کنید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
http://www.shereno.com/9986/