شادان شهرو بختیاری : shadan blog

شادان بلاگ : *** وبگاه رسمی شادان شهرو بختیاری *** : shadan shahroo bakhtiari

شادان شهرو بختیاری : shadan blog

شادان بلاگ : *** وبگاه رسمی شادان شهرو بختیاری *** : shadan shahroo bakhtiari

شادان شهرو بختیاری : shadan blog

🔰🔰🔰
......................................
💦 شادان شهرو بختیاری💦
......................................
shadanblog74@gmail.com
......................................✍️
نقاشی ها و عکس هایی که
در بالای اشعار استفاده شده
از فضای نت ذخیره و با تصاویر
دیگر تلفیق شده اند . 💦
.....................................

مریم بهاری / تصنیف نسیم پاییزی/ کُردی :

دوشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۷، ۰۴:۳۵ ق.ظ





دیگر ترانه های مریم بهاری

  • ۹۷/۱۰/۲۴
  • شادان شهرو بختیاری

نظرات (۳)

سلام و عرض ادب مجدد
بسیار و بسیار ممنون بابت جواب های شما
استفاده کردم

سلامت باشید و برای هنر این مرز و بوم  بدرخشید
شاید شاعر به معنای واقعی کم نباشد ولی ....

این درست است

با تشکر
پاسخ:
درودی مجدد

و اما نکته ای که باید به آن اشاره کنم این هست که در مسیر هنری تان فقط و فقط متکی به همت و تلاش خودتان باشید . باید خودتان بزرگترین منتقد خودتان باشید . این که دیگران  در تقابل توجهی که به آنها و آثارشان دارید  چرا توجهی به آثار شما نشان نمیدهند برای هنرمندی که هدفمند قدم بر میدارد چندان اهمیتی نخواهد داشت .  من هنرمند وظیفه دارم از هر تاک معرفتی خوشه ای بچینم .  روابط اجتماعی گاه از قواعد بسیار پیچیده و غیر اخلاقی بخصوص در مقولات هنری پیروی می کند . مظمئن باشید خیلی ها به آثار شما توجه نشان میدهند اگرچه آنرا رسانه ای نمی کنند . کنش های اخلاقی در جامعه ای که اخلاق در آن آسیب دیده , نباید معیار شناختی ما از هنر واقع شوند . هنر مثل آب می ماند , می گردد تا جوی خودش را در جامعه پیدا کند . و شاید این جامعه , جامعه ی امروز ما نباشد .  بیدل دهلوی , بعد از قرنها بی توجهی مورد توجه ایرانیان واقع می شود .

در مسیر هنری تان فقط و فقط به هنرتان فکر کنید .
به قدم هایی فکر کنید که حساب شده می خواهید بردارید .
طبق جهانبینی خودتان عمل کنید . حتی اگر  تنها کسی باشید که پیرو آن جهانبینی باشد .

امروزه خیلی از شهرت ها , شهرت های رسانه ای هستند . 
خیلی از توجهات  بر مبنای معیارهای غیرحرفه ای و غیر هنری بنا شده , حباب هایی هستند که ثباتی در دوام و بقای  آنها نیست .

و ایمان داشته باشید روزی خردمندان جامعه سکان مدیریت جامعه را بدست خواهند گرفت . 
و روزی می رسد که ملتی آگاه خواهیم داشت .
و روزی میرسد که در پشت هر نگاهی , خردمندی  ایستاده باشد .
و روزی میرسد که  به هنرمندان رای و امتیاز به تناسب درایت و هوشمندی  سیالشان در هنرشان میدهند .

و آن روز , زیاد دور نیست .
جامعه ی امروز ما ( پا به ماه ) تولدی دوباره است .
جامعه ی امروز ما دارد تلاش می کند که  پوست بیندازد .
و این اتفاق خواهد افتاد . و شکوه و عظمت این اتفاق را در هنر هنرمندانش خواهیم دید .
هنرمندانی که لافید معیارهای غیر هنری امروز و فارغ از توجهات کاذب  در وادی هنر قلم میزنند و قدم می زنند .
  
سلام و عرض ادب استاد

من از شاگردانتان در شعر نو هستم

اول باید بسیار تشکر کنم بابت وقتی که برای آموزش در صفحه خودتان می گذارید
دوم تشکر کنم بات وقتی که برا سر زدن به صفحه شاعرانی که به شعرهایتان  سر مس زنند می گذارید

شاید شاعر به معنای واقعی در سایت شعر نو کم باشند ولی نگاه اساتیدی چون شما مطمئنا در پیشرفت آن ها تاثیر دارد

من خودم به شخصه می دانم شعرهای بعضی اساتید زیباست و سعی می کنم همیشه بخوانم ولی دریغ از اینکه یکبار به نوشته های من سر بزند
خوب شاید نوشته های من مبتدی است ولی نقد و راهنمایی هم می تواند باعث پیشرفت شود

بازهم از شما و لطفتان نسبت به همه تشکر می کنم

اینرا در شعر نو ننوشتم تا فکر نکینید قصد چاپلوسی و ... دارم

استاد
یه سوال از خدمتتون داشتم
من بیشتر شعرهایم را در قالب سفید نو و نیمایی(البته به روش سهراب سپهری) می نویسم
و وقتی وارد عرصه کلاسیک می نویسم آنقدر در قافیه و ردیف وارد می شوم که از معنا می افتم
راستش اصلا فکر می کنم کلاسیک یک قفس است که نمی توانم هدفم رو برسونم
ولی قالب های نو راحت ترند

ممنون میشم جواب منو بدید

البته اگر در شعر نو بنویسید ممنون میشم

با تشکر
پاسخ:
 درود بر شما بزرگمهر
خیلی خوش آمدید مهربان

شما سرور ما هستید .
استادی , قبایی ست که به تعارف بر تن ما می کنند . 
در دنیایی که اقیانوسی از ناشناخته هاست .  و ذهن کنجکاو و جستجوگر و مشاهده گر و کاوش گر  بشر  دائم در پی کشف  علت ها , و رابطه ها و  کُنش و واکُنش هاست .  همه ی ما به نوعی کم و زیاد , شاگرد ان این مکتب محسوس و ملموس و مشهود  هستیم .

شادان شهرو هم شاگردی ست ,  که گاه ذوق زده از کشف و شهودی , سر را بیخ گوش هم کلاسی اش می برد و در گوشش می گوید : فلان امر را و فلان کُنش را و  فلان  ارتباط را اینگونه می بینم .  و غرض نقل مشاهدات و مکاشافات هست .

استاد واقعی , خرد جاری در طبع و  طبیعت هست . 
خردی که  هم به انسان و هم به کل جهان  شکل و فرم و محتوای هنرمندانه داده .
و حضور و ظهور بشر در این دنیا فقط برای این است که به شاگردی زانو بزند و  خودش را و جهانش را بشناسد .

شعر واقعی چیست ؟  و شاعر واقعی  کیست ؟

انسانها دارای تیپ های شخصینتی متفاوت هستند . دارای ایده آل های متفاوت هستند . دارای معیارهای زیباشناختانه ی متفاوت هستند . دارای باورمندی های  متفاوت هستند . وووو...

هیچ دو انسانی مثل هم نیست  . اگر خودش را بالفعل کند .
هیچ دو شاعری هم مثل هم نیست .  اگر خودش را باورر کرده باشد .


 کمیت و کیفیت نگاه کردن شاعران به خود و جهان پیرامونشان  صد در صد  یکسان نیست .  به شرطی که خرد فردی شان در پشکل گیری نگاهشان نقش داشته باشد .

منظور از نگاه کردن , آن نگاهی هست که  ریشه در عمق وجودی ما (به عنوان خشتی از بنای خلقت) دارد . 
زیرا اگر نگاه ما , یک نگاه عاریتی باشد , آن نگاه , نگاه ما نیست . و ثبات و دوامی نخواهد داشت . چون انرژی اش را از ما نگرفته است .  چون در ما بالفعل نشده است . 

انسانها به خاطر اشتراکات حسی عاطفی ادراکی هست که مجذوب تفکرات همدیگر می شوند . و بهم دیگر توجه نشان میدهند .   اگرچه این اشتراکات از نسبیت پیروی می کند . زیرا کل جهان از نسبیت پیروی می کند .  

استفاده کردن از قالب 
استفاده کردن از روش
استفاده کردن از قواعد دیگران ایرادی ندارد . به شرطی که خودمان را در آنها بریزیم . 

منظو.ر از خودمان , همان خود خردمندی ست که در پشت باورمندی هایمان هست ( خرد فردی ) . در پشت ایده آلهایمان هست , در پشت حُب و بغض هایمان هست , در پشت رضایت ها و عدم رضایت هایمان هست , در پشت احساسی ست که نسبت به خود و دیگران و محیط داریم . و در کل همان هایی که جهانبینی شخصیتی  خردمندانه ی ما را تشکیل میدهند . 

تنها کانال ارتباطی ما با خود و دیگران و محیط , کانل حواس ماست .
یادمان باشد که هر حسی به درک ختم نمی شود .
بسیاری از احساسات ما , احساسات مجهول هستند . احساساتی که به درک منتهی نگشته اند . یعنی شناختی ادراکی از آنها نداریم . 

آنچه را علم می نامیم( طبیعی و فیزیکی )   .  در حقیقت تلاشی هست برای  درک احساساتی که به خود و محیط و دیگران داریم .  و همیشه در هر درکی , نطفه ای از یک حس مرموز و مجهول  هست . برای همین هست که  آگاهی در بشر بصورت پلکانی اتفاق می افتد .  و این سیر آگاهی به خاطر وجود همان حس های مجهول هست .

شعر واقعی در چنین حالتی شکل می گیرد و شاعر واقعی در چنین بستری  قد علم می کند . 

نوع شعر , که کلاسیک باشد یا نیمایی و یا نثرسروده هایی مثل سپید و حجم و گفتار و ... وقتی اهمیت حیاتی پیدا می کنند که  بتوانند برای رسانه ای کردن احساسات  و ادراکات شما  , تریبون مناسب باشند . 

به هر حال , شاعر می کوشد که در شعرش , خودش را با همه ی جهانبینی اش فریاد بزند . 
و خود شاعر  باید تشخیص بدهد که در فلان بعد احساسی و در هنری بنام شعر که دارای سبک ها و قالب ها و  قواعد و اصول هنری خودش هست ,  این کدام سبک و کدام قالب  هست که می تواند پاسخگوی نیاز  حسی او باشد  . 

هنر , خلق می شود تا احساس زنده ی هنرمند را در مقطعی که دارد  در آن زندگی می کند  , رسانه ای کند . 

آنچه را زندگی می نامیم در اصل تسلسل پلان ها و سکانس های  حسی عاطفی - ادراکی عمر ماست . 
خود شاعر باید به این تشخیص درست برسد که به تناسب فلان احساسی که در فلان سکانس و یا فلان پلان عمرش داشته از چه قالبی و یا از چه سبکی پیروی کند .

شعر , مثل هر هنری دارای آناتومی و دارای اصول و قواعد هنری خاص خودش هست . 
هنرمند  می کوشد که فلان حسش را ( چه خوشایند باشد و چه ناخوشایند ) جاودانه کند .

شعر , مثل خود انسان هست .
انسان دارای یک کالبد ( آناتومی ) و یک روح هست . 
کالبدی که روح ندارد , انسان نیست .
روحی که کالبد ندارد هم انسان نیست .
می تواند هرچیزی باشد ولی انسان نیست .

(شعر) , روحی ست که در کالبد ( نظم ) دمیده شده .
کالبدها می توانند متفاوت باشند . 
( نظم ) می تواند موزیکال باشد و یا عروضی ( چه عروض خلیل ابن احمد و چه عروض نیمایی )

امروزه خیلی از آثاری که بنام شعر منتشر می شوند فاقد کالبد هستند . 
هرچیزی می توانند باشند , ولی .. شعر , نیستند . 
شعریت فقط به تخیل و اتفاق شاعرانه نیست . در لبخند ژوکوند هم شعریت هست . ولی شعر نیست .
در مجسمه ی داوود هم شعریت هست , ولی شعر نیست . 
چون فاقد آناتومی شعر هستند .
شعر , آناتومی خودش را دارد .
هر متنی می تواند ادبی باشد . ولی هر متن ادبی ای ( شعر ) نیست .
لازمه ی اینکه متنی , شعر باشد , این است که آناتومی شعر را هم داشته باشد .
آناتومی شعر , ( نظم ) هست .
نظم ,  از یک رابطه ی موسیقیایی دقیق بین واژه ها  بوجود می آید .
شرط نظم بودن یک متن تا بتواند کالبدی باشد تا شعر در او دمیده شود همین  ( رابطه ی موسیقیایی دقیق واژه هاست )

آن اتفاق شاعرانه و آن تخیل  وقوع ناپذیر هست که وقتی در نظم ( یعنی ارتباط موسیقیایی دقیق واژه ها )دمیده شود هنری بنام شعر را خلق می کند . 

وقتی شما این معجون را داشته باشید . باید به تناسب احساس تان تشخیص بدهید که این معجون در کدام ظرف ( قالب ) ریخته شود , بهتر خودش را نشان خواهد داد .

شعر نیمایی نیامده است که به حضور شعر کلاسیک پایان بدهد . بلکه آمده است که  فضای بیشتری در اختیار او قرار بدهد . آمده است تا چنانچه احساس خفگی از تنگنای وزن و قافیه را داشت , سوپاپ اطمینان او باشد و  در او جاری شود . 

شعر نیمایی , فرزند شعر کلاسیک است . به پدرش بی احترامی نمی کند .  هر وقت لازم ببیند عصای دست پدرش خواهد شد . او قدر زحماتی که پدر پیر و فرتوتش کشیده است را میداند . 

متاسفانه نام خودتان را ذکر نکردید و نتوانستم شما را بجا بیاورم .  و همین جا جواب دادم .

ممنونم از مهربانی ات
مهرتان را سپاس 

 و نبض قلب و قلم تان  همیشه تپنده باد

http://www.shereno.com/9986/