شادان شهرو بختیاری : shadan blog

شادان بلاگ : *** وبگاه رسمی شادان شهرو بختیاری *** : shadan shahroo bakhtiari

شادان شهرو بختیاری : shadan blog

شادان بلاگ : *** وبگاه رسمی شادان شهرو بختیاری *** : shadan shahroo bakhtiari

شادان شهرو بختیاری : shadan blog

🔰🔰🔰
......................................
💦 شادان شهرو بختیاری💦
......................................
shadanblog74@gmail.com
......................................✍️
نقاشی ها و عکس هایی که
در بالای اشعار استفاده شده
از فضای نت ذخیره و با تصاویر
دیگر تلفیق شده اند . 💦
.....................................

نگاه مشکوک / شعر نیمایی / شادان شهرو :

پنجشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۲۰ ق.ظ


دلبرا باز نگاه تو چه مشکوک شُدست
باغمت " ساز دلم کوک شُدست
در پس ِ پرده ی آن پنجره ی بسته چرا ...
قفل بر لب زده ای
خود مگر نه تو همانی که مُدام
نقد ِ دل را سَر ِ این کوچه مُرتب زده ای

من گُمان می کنم ای راحت ِ روح ...
من گُمان می کنم ای طاقت ِ جان ...
به لبت ... طرح سوالی داری
به دلت ... گرد ملالی داری
... خوب دانم که چه حالی داری

گریه کُن , بُغض گره خورده ی در حنجره را ...
باز کُن پنجره را ...

آن که دادست تو را روی خوش و موی پَری
زُلف دل دُزد تو را داد که تا دل ببری

باز کُن پنجره ای را که چو بختم بسته ست
ناز کُن , ناز " ... که شهرو خسته ست

در چهل سالگی ام , روی به ماهی کردم
دین و دل , بدرقه ی چشمِ سیاهی کردم
نازنینا " تو بفرما چه گُناهی کردم ... چه گناهی کردم .

تا که در بیشه ی مُژگان سیاهت دیدم ...
گُرگ ِ یوسُف در را ...
باورم گشت که من میشم من
... گرچه درویشم من ...
فارغ از خرقه و آسوده دل از ریشم من
راوی خویشتن خویشم من

مهربان باش , گُلم ...
کمتر از من گله کُن
به صلاح دل زارم , امشب
با من دلشُده دل یکدله کُن

لب تو تشنه به خون است , خدا می داند .
مرهم  عشق , جنون است , خدا می داند .

به کناری بزن آن پرده ی آویخته را ...
تا که من جمع کُنم خون ِ زمین ریخته را ...

پیش از این " خواجه ی شیراز , چه خوش وصفت کرد
به غزل , شان تو و قوم تو را
(( ... ما همه بنده و این قوم خداوندانند ... ))

پرده هایی که عمودند میان من و تو
هیچ دانی که چه اند ؟
نرده های قفس اند
میله ی زندانند

در دلم هول قیلمت برپاست
حسرت عرش نشینان ز نگاهم پیداست

عشق زهریست که جان می طلبد
تا که بر ذائقه ی دل ننشیند , هرگز ...
کس نداند که چه مرهم دارد

به پریشانی گیسوی بلندت سوگند
که چو بخت ِ من ِ سودازده است ... خم دارد ...
دل ِ من خانه ی مهر است ... تو را کم دارد .

بی تو این کوچه تماشایی نیست ...
بهتر از شهر تو دیگر به جهان جایی نیست ...
عشق را ترس ز ِ رُسوایی نیست ...
با همه وصف که از قعر جهنم کردند 
بخدا " تلخ تر از دوری و تنهایی نیست .

ای سراپا احساس
تو که با جلوه ی ناز
اینهمه شور و هیاهو داری ...
تو که در ساغر چشم
نشئه ی باده ی گهرو داری ...
تو که رنگ گُل ِ سُرخ
تو که بوی ِ گُل ِ یاس
تو که در شهر به هر کوچه دُعاگو داری ...
چه توقع ز ِ دل ِ سـاده ی " شهـرو " داری ....
....
... باز کُن پنجره را …


پنج عاشقانه ی نیمایی ( به ترتیب شماره خوانده شوند ):

1- ماه ایوان - ماه کیوان

2- بی تاب

3- سمفونی طوفان

4- نکاه مشکوک

5- رفتم از یاد تو هم

  • ۹۷/۰۸/۲۴
  • شادان شهرو بختیاری

نیمایی های شادان شهرو بختیاری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
http://www.shereno.com/9986/