شادان شهرو بختیاری : shadan blog

شادان بلاگ : *** وبگاه رسمی شادان شهرو بختیاری *** : shadan shahroo bakhtiari

شادان شهرو بختیاری : shadan blog

شادان بلاگ : *** وبگاه رسمی شادان شهرو بختیاری *** : shadan shahroo bakhtiari

شادان شهرو بختیاری : shadan blog

🔰🔰🔰
......................................
💦 شادان شهرو بختیاری💦
......................................
shadanblog74@gmail.com
......................................✍️
نقاشی ها و عکس هایی که
در بالای اشعار استفاده شده
از فضای نت ذخیره و با تصاویر
دیگر تلفیق شده اند . 💦
.....................................

هرچه هستید , به خودتان ایمان داشته باشید

شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۷، ۰۳:۱۵ ق.ظ


✳️✍️ در ابتدا باید شعر را به عنوان یک هنر قبول کرد. هنری که یک انسان آنرا خلق می کند . انسانی که یکی از بیشمار متغیرها در دنیایی هست که به دنیای متغیرها معروف است . برای این میگوییم دنیای متغیرها که هرکدام از این متغیرها ساخته و پرداخته ی تناسب ها هستند . یعنی ما در دنیایی زندگی می کنیم که نسبیت بر آن حاکم است . نسبیتی که باعث ایجاد اینهمه متغیر شده است . پس انسان یک متغیری هست در میان بیشمار متغیر دیگر که همه را یکجا جهان متغیرها می نامیم .

✳️ ✍️فعلن کاری با جهان متغیرها نداریم . بلکه میخواهیم در مورد یکی از متغیرها که انسان نام دارد و می تواند این انسان , شاعر هم باشد بحث کنیم .
انسانها موجوداتی اجتماعی هستند . آنچه موجب اجتماعی شدن انسانها شده است نیازهای اولیه هست . ولی با وجود اجتماعی بودن هیچ دو انسانی شبیه هم نیست . منظورم شباهت ظاهری نیست . بلکه عمق و بعد شخصیتی ست . اگرچه خیلی از شباهت ها هم صد در صدی نیستند . 

✳️ آن چیزهایی که در شکل گیری تیپ های شخصیتی نقش دارند و باعث متمایز شدن انسانها از همدیگر می شود بسیار متنوع هستند .
✍️ اول جنسیت هست . زنانگی و مردانگی , همین زنانگی و مردانگی هم متغیر هست . یعنی همه ی مردان و همه ی زنان به یک اندازه دارای زنانگی و مردانگی نیستند . تازه جنسیت سومی هم بین زن و مرد بودن وجود دارد . که خصوصیات مردانگی و زنانگی را درهم دارند . 
انسانها شاید به ظاهر در برخی امور شبیه به هم باشند ولی این شباهت ها فقط برداشتی از شباهت های ظاهری  آنهاست . سطح آگاهی در میان همه ی انسانها به یک اندازه نیست . شخصیت انسانها علاوه بر آنچه خصوصیات وراثتی و ژنتیکی می نامیم ساخته و پرداخته ی جنسیت - سطح سواد - محیط زیست - فرهنگ و سنن - اعتقادات مذهبی - ووووو....هم  است .
✳️ حالا این انسان مد نظر ما  , می تواند شاعر هم باشد .  گفتیم که شعر یک هنر کلامی است و هر هنری دارای اصول و قواعدیست که این اصول و قواعد , آمده اند تا قابلیت آموزش به آن هنر بدهند. وقتی میگوییم قواعد , یعنی هم می توانیم آنرا یاد بگیریم و هم  به دیگران آموزش بدهیم .  

✳️✍️  اینکه چرا من شعر میگویم . و چرا در یک هنر کلامی بنام شعر قلم میزنم دلیل واضحی دارد . چون (من) یک انسانم . انسانی  متفاوت از سایر انسانها . و دیگران هم در تقابل با من , به همین شکل متفاوتند .پس هر انسانی و در اینجا بهتر است که بگوییم هر شاعری , دنیایی متفاوت از دیگر شاعران و کلن انسانها دارد .
✳️ انسان جمیع اضداد است . در عین خوب بودن می تواند بد هم باشد . در عین محبت کردن می تواند نارو هم بزند . ووووو . / شما شعر میگویید چون لبریز از حُب و بُغض ها _ رضایت ها و عدم رضایت ها _ بیم ها و امیدها _ وووو .... هستید .
✳️✍️ کلن هنرمند میکوشد که خودش را به هنر تبدیل کند .شاعر می کوشد که خودش را به شعر تبدیل کند . و شما می کوشید تا خودتان را به شعر تبدیل کنید . شعری که احساسات شما را به نمایش میگذارد . شعری که بیم و امیدهای شما را فریاد میزند . شعری که رضایت و عدم رضایت های شما را می نمایاند . 
✳️ ✍️ کلن شما میکوشید که پنجره ای باز کنید که هرکس پای آن ایستاد به تناسب پنجره ای که شما گشوده اید بتواند  چشم اندازهای دنیای ناپیدای شما را در آن ببیند .  

✳️ حالا برای اینکه بتوانیم خودمان را به شعر تبدیل کنیم تا دیگران با خواندن اشعارمان دنیای درون ما را ببینند , نیازمند شناخت اصول و قواعدی هستیم که برای هنری بنام شعر در نظر گرفته شده است . 
✳️ وقتی میگوییم قاعده و از قواعد صحبت می کنیم  یعنی اینکه از یک نظم مهندسی داریم حرف میزنیم . اکثر نیمایی سرایان در اشعار نیمایی شان قاعده ای که نشان دهنده ی نظمی تعریف شده باشد را ندارند . 
✍️ و این مشکل اکثریت غالب نیمایی سرایان حال و حاضر کشور است .  

✳️ اگر بصورت حرفه ای به دنبال شعر و شاعری هستید باید خیلی مواظب طبع و قلم تان باشید .باید همیشه مشعل تازه جویی و نو طلبی و رسیدن به شناخت بیشتر از خود و جهان را در خودمان روشن نگهداریم . 

✍️ تکبر و خودبرتربینی در هنر جایگاهی ندارد . باید یاد بگیریم که از بالا به دیگران نگاه نکنیم .  

✳️ چه تضمینی باید وجود داشته باشد و به چه کسی باید تضمین بدهیم که بعد از ارتقاء  در شعر و شاعری و رسیدن به جایگاهی که از آن لذت می بریم,  مسحور تعریف و تمجیدهایی که از ما می شود نشویم و از بالا به دیگران نگاه نکند ؟ 

✳️ هیچ اتفاقی بصورت آنی رخ نمیدهد .هیچ رفتاری هم یکدفعه عوض نمی شود . تغییر و دگرگونی به هر دو سمت خیر و شر به آرامی شکل میگیرد .
✳️ منظورم از تضمین دادن . تضمین دادن به دیگران نیست . بلکه عهدیست که خود شاعر با خودش می بندد .  عهدی که در کنج ذهن و قلب  او ثبت می شود .
✳️ شاعر باید همیشه یک نوآموز بماند . منظورم از نوآموز ( شناخت و آموختن نوتر از خود و جهان است ) انسان موجودیست که لازم هست هرچندوقت یکبار ذهن او پوست بیندازد . شاعر هم همینطور . 
✳️ گاه  گم شدن در تملق های دیگران جلو پوست انداختن تازه به تازه ی ذهنمان را از ما می گیرد .
✳️ البته اینکه من شاعر چقدر اشتیاق برای پوست انداختن های مکرر دارم به اراده ی خودم  و عهدی که با خودم  می بندم بستگی دارد . 
✳️ این جهان , جهان ناشناخته ها هم هست . با این وجود از آنچه علوم بشری در عرصه های گوناگون شناختی در اختیارمان قرار داده اند هم غافلیم .
✳️ در شعر , زمان هم مطرح است . بعد از هر پوست انداختن دیگر شما آن شاعر قبلی نیستید . 
✳️ یادمان باشد که مکمل شاعری نویسندگیست .سعی کنید داستان هم بخوانید و داستان هم بنویسید . رمان نویسی به شما دیالوگ نویسی را یاد میدهد .به شما تصویرپردازی را یاد میدهد . به شما صحنه آرایی را یاد میدهد . شما باید یاد بگیرید در درون اشیا نفوذ کنید .در درون حالات متغیر شخصیتی انسانها نفوذ کنید .
✳️ ✍️ شعر , فرزند نظم هست .
✍️ یعنی در ابتدا نظم وجود داشته و بعدها از دل نظم شعر بیرون آمده است .
تخیل یا واقع گراست و یا وافع گریز , تفاوت نظم با شعر در درصد بکارگیری یکی از این دوست . در ضمن , هر نظمی رگه هایی از شعریت دارد و هر شعری ریشه هایی در نظم
✳️ آنچه برای یک شاعر ضروریست و می باید عادت او بشود همراه شدن خودش با خودش هست . یعنی آگاهانه به احساسات و عواطف خودش نگاه کند . یعنی در کنار لحظه به لحظه ی بودن های خودش باشد . 

✳️ هم در نویسندگی و هم در نقاشی و طراحی و ... ما یاد میگیریم که تصورات و تجسمات خودمان را رونمایی کنیم . کلن هنر به هر شکلی که باشد میکوشد که بستری فراهم کند تا بتوانیم بواسطه ی آن ادراکات و احساسات و تصورات و تجسمات خودمان را از خودمان و از محیط و از دیگران و از دنیایی که بستر ظهور و حضور ما بوده است را بازآفرینی کنیم تا بتوانیم رسانه ای باشیم برای ارائه ی جهان بینی مان به دیگران , همان دیگرانی که هر کدامشان یک جهان ناشناخته برای ما هستند . و ما هنر دیگران را ارج می نهیم چون دریچه ای است که بواسطه ی آن می توانیم به دنیای دیگران سرک بکشیم .

✳️ اینکه دیگران به هنر ما  اهمیت میدهند یا نمیدهند چندان مهم نیست . اگرچه روح ما را معذب می کند و آزردگی به دنبال دارد ولی نباید بگذاریم باعث بشود پنجره ای را که بواسطه ی هنر گشوده ایم را ببندیم . اگر تمام انسانهای هم روزگار ما به هنر ما اهمیت هم ندهند بازهم چیزی تغییر نخواهد کرد . زیرا امکان دارد هنر شما باب میل مردمانی باشد که در آینده انتظار هنر شما را می کشند .  و دنیا را آنطوری حس کنند که شما حس میکردید  و به احساس و ادراکات شما نزدیکتر باشند .. 
✳️ بعد از چند قرن تازه بیدل دهلوی دارد در میان ادبای ایرانی مطرح می شود . پس هر هنری برای دیده شدن نیازمند بستر زمانی هم هست . شما کارتان را انجام بدهید . سعی کنید خودتان را با تمام علایق و حب و بغض ها و بیم ها و امیدها و رضایت ها و عدم رضایت هایتان و کلن جهانبینی که دارید به هنر تبدیل کنید . 
✳️ هر هنرمندی در ابتدای هر هنری مقلد است .مقلد بودن در ابتدای هر هنری ایراد ندارد . ولی مقلد ماندن در یک هنر بله .  ما از هنر دیگران تقلید می کنیم تا چم و خم آن هنر را فرابگیریم . ولی وقتی یاد گرفتیم نباید طبق جهانبینی دیگران هنرآفرینی کنیم . بلکه باید آن هنر را در راستای به تصویر کشیدن جهانبینی خودمان بخدمت بگیریم . 

 ✍️ 99 درصد انگیزه در خود شماست . فقط یک درصد آن به توجه دیگران ارتباط دارد . 99 درصد را فدای یک درصد نکنید . 

✳️ آیا فردوسی ( شاهنامه ) را با انگیزه ای که در خودش ایجاد کرده بود سرود یا بواسطه ی انگیزه ای که دیگران در او ایجاد کردند .؟؟؟ او برای شاهنامه سی سال از عمر خودش را هزینه کرد .تمام اموال و املاک پدری اش را هزینه کرد .این چه انگیزه ی قوی بود که فردوسی را چنین بر می انگیخت که عمر و اموال خودش را صرف خلق یک اثر حماسی کند؟از لحاظ روانشناسی فقط یک عامل قوی هست که چنین انگیزه ی قوی در فردوسی ایجاد کرده است . آن عامل قوی احساس حقارتی بود که از غرور پامال شده ی ایرانیان بعد از یورش اعراب به سرزمین و به برده گرفتن ایرانیان در او شعله ور شده بود . او فقط و فقط برای خاموش کردن این آتشفشانی که در درون او فوران میکرد دستبکار نظم شاهنامه شد . او به دنبال این نبود که دیگران به او اهمیت میدهند یا خیر . او فقط میخواست درد خودش را تسکین دهد . دردی که به بزرگی فلات ایران بود 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

  • ۹۷/۰۷/۲۱
  • شادان شهرو بختیاری

نظرات (۱)

  • وحیده پوربافرانی
  • سلام استاد
    چقدر خوب و لذت بخش و امیددهنده بود فرمایشاتتون
    واقعا استفاده کردم و آموختم
    ممنون که هستید و می نویسید


    پاسخ:
    ممنونم مهربانو
    شما لطف دارید خانم پوربافرانی گرانمهر
    سپاس از توجهتان و درود بر شما
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    http://www.shereno.com/9986/