اِی شعر ، اِی الههیِ "مُدرن مُد":
ای "شعر"
شعرسپید
( اِیشعر ، اِیاِلههیِ مُدرن مُد )
ای اِلههیِ مُدرنمُد
ای آنکه در هرچَشمِ(هایپِرلینکِ)آبیات
یک "جَشنِ سِدهیِ کوچک" برپاست
مگر نه اینکه
"من" و "تو" ...
زال و رودابهیِ یک "چَت رومی"م
مگر
نه اینکه
ما
عَقبهیِ هَمان "نسلِفیلترشُدهای"هستیم
که از کودکی
رویِ حالت "سافسِرچ"
بُزرگ شُدهاست
حالا که ، عشق
آن "موقعیتیابی" نیست
که آدم ها را
بِه زندگی وَصل کُند
و هر "کامنتِ"عاشقانهای
(کُپیپِیست)ی از
دیکشِنریِ احساساتِ مَصنوعیست
حالا که
هر پُرسِشی
یک خطای ۴۰۳ است
و هر چِرائی
یک حُضورِ مَسدودشُده
و اَمواج «وایفای»
بویِ نانِ گرم را
از یاد هر خانهای بُرده است.
حالا که
"تکنولوژی"
دَست
بَر گلویمان میفِشارد
و فکر کردن
مثلِ
رانندگی کردن
در ساعتِ شلوغیست
حالا که
هر چشمی
هُویتمان را
« اِسکَن » میکُند
و "بودنِ مَحض"
تنها تصویریست که
حافظهی
هیچ موبایلی
قادر
به ذَخیره کردنِ آن نیست
حالا که
"آواتارِ" من و تو
از من و تو
خوشحالتَر است
و هر "دیالوگِ"طَعم داری
در "رومینگ بینالمملی" افسانهها
(هزینهیِمُکالمه) دارد
حالا که
هیچ سیگنالی
قلبی را
به قلبی
کانِکت
نمیکُند
حالا که ما
شَبیهِ
آن"پیامِ غُبار گرفتهایِ هستیم
که در دایرکت
هیچ انگشتی
رویاش
کلیک نمیکُند
مگر
برای "دیلیت" کردناش
بیااا...
بیا تا
سری
به دَفترچهیِ غُرغُرهایِ مُقدسمان
بزنیم
و با رَصَد کردنِ
( "سِیرِ بَردگیِ دیجیتالیمان" )
قدمهای بَعدیمان را
زُلالتَر
برداریم
بیااا...
بیا تا
در پیشگاهِ سِتارِگان
این
(شاهدانِ همیشه خاموشِ تاریخ)
هم قَسم بِشَویم
که اگر
روزی
تُندبادی بِوَزَد
و آخرین بَرگِ تقویمِمان را
با خود بِبَرَد
و یا
صدای "اِرور" شَبکهای خاموش
خورهی روحِ در تماسمان بِشَوَد
همچنان
"قلب در قلب"هم
تنها مُشترکِ آن اُپراتورِ خاموش
بمانیم
بیااا...
بیا تا
دَستهایمان را
چنان در هم گِرِه بزنیم
که قلبهایمان
با
( پاوِربانکِ )
نگاههایِ بِهَم دوختهمان
شارژ شَوَد
بیااا...
بیا تا
"گپهایِ عاشقانهیِ"نیاکانِمان را
باب کُنیم
و بی نیاز
به هر اَلگوریتمی
در بَرابرِ
تَمامِ "سیستمهای سَردمَزاجِ دیجیتالی"
"باگِ" تازهای را
خلق کُنیم
بیااا...
بیا تا
به آن کوچهیِ مَتروکی که
هیچکس
نامی از آن نَبُردهاست
پناه ببرم
وَ
تکیه به آن دیواری بدهیم
که سایهیِ هیچ فرمانروایی
بَر آن
نیُفتاده است
بیااا...
بیا تا بَغَل بِکُنیم
تَنهاییمان را
و به او بگویم :
که
تو
تنها
« پِلَتفُرمِ » اَمنی هستی
که کانِکت شُدنِ با تو
نیاز به هیچ « رَمزِ عُبوری » ندارد
و از او بخواهیم:
که ما را
رویِ « حالتِ پرواز » قرار بدهد
تا هیچ « دِیتایی »
نتواند
وارد
یا خارج بشود
اِی "محبوبِ سیمکارت سوختهیِ من"
چرا باید
مثلِ آن چَترِ رَها شُدهای باشیم
که در زیرِ باران فراموشی
خاطِراتمان
از لبهاش
میچِکد ...!!
چرا باید
رویِ حافظهیِمان
یک « کَش کِلیرِ اَبدی »ِ بِکشیم
تا فقط
آنچه را که می شنویم
صدایِ لود شُدنِ نَفسهایِمان باشد
چرا باید
نور آن ستارهای باشیم
که پیش از رسیدناش به زمین
میمیرد
چرا باید
"پَرواز" کردنمان
حاصلِ
تَکانِشهایِ عَصبیِ بالهایِ بیقَرارمان باشد
چرا باید
شبیه هُویتباختهای باشیم
که برایِ « پروموت »ِ کردن هر خواستهاش
تمامِ پَهنایِ باندِ روحاش را
گِرو بُگذارد
چرا باید
به جَمعی
پناه بِبَریم
که انتظارِ حضورمان را
نمیکِشند
آری
هر قلبی که
با « نَرماَفزارِ »خودش بتَپد
به هیچ
« اَدمینی »ِ
نیاز
ندارد
و هر چشمی که
رو به هویتاش
باز است
برایِ هر نَفَسی که می کِشد
« لایک »
نمیخَرَد
.
.
.
.
....................................
شادان شَهرو
....................................
دفتر : سوشیال سُرودههای سِپید
( مَرثیههایی بر عَصرِ دیجیتال )
....................................

برای هر نفسی که میکشد لایک نمی خرد 👏👏👏👏👏
سلام و درود ها استاد بزرگوارم
سلام مرا به کسی برسانید که با این واژه ها غریبه باشد و نداند چی هستند...
نمیدانم چنین فردی پیدا میشود؟ 💔