کاش چی بُرگِ خَلِت بیم و به کالِ تو نِزِنگ :

غزل شماره ۱۵۸
وزن/ فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان
کاش چی بُرگِ خَلِت بیم و به کالِ تو نِزِنگ
تا که هَـر شُم بِکُنُم ، خُم به خِیـالِ تو نِزِنگ
وَنـدُمِـه جـامـه مِـنـه میـت و زِ تیگِـت دیـرُم
هـار کُـن تیتِه ، .. که وابیدِه شِکالِ تو نِزِنگ
نیکَنِه دل زِ پَلِت ،.. اَر بِدِنِس ، .. باغ بِهشت
هر کِلویی؛ که پَلِت ، کِـرده به مالِ تو نِزِنگ
اِی که بُم طَهـنـه زِنی ، سیچه چُنُـو مُحتاطی
دالِ بُـرگــاس ، .. نَوابیـده بـه بــالِ تو نِزِنگ
وایُکـه ، نی به لَکِس میـوه ، زِ ذَوقِت اِدِه بـار
سَـرو شیـراز، .. اَیَر بو ، به تَـرالِ تو نِزِنگ
اَفـتَـوُم سَــر زَنـه اِز تیـگِ تـو وُ شَـو زِ پَلِـت
هَـر دَمونی کـه دِلُـم بو بـه گُـلالِ تـو ، نِزِنگ
زِم نَـخـا گُـل کـه مُـدُم , هـادُق دل دستُـم بـو
مِـنِه ئی وَهـلـه کـه وابیمه بـه حالِ تو نِزِنگ

۱ ... کاش مثل ابروی خمیده ات بودم و به چشم کال تو نزدیک بودم ، تا که هر سرشب خودم را به خیال تو نزدیک بکنم.
۲ ... رخت خوابم را توی مویت انداخته ام و از پیشانی ات دورم، چشم ات را هار کُن که شکار تو نزدیک شده است.
۳ ... از موی ات دل نمی کند اگر باغ بهشت به او بدهند. هر دیوانه که موی تو او را به خانه ی تو نزدیک کرده است .
۴ ... ای که به من طعنه می زنی که چرا اینقدر محتاط هستی ، دال ابروی اش به بال تو نزدیک نشده است .
۵ ... با اینکه به شاخه اش میوه نیست ، از ذوق تو بار می دهد ، اگر سرو شیراز به نهال پر طراوت تو نزدیک باشد.
۶ ... آفتابم از پیشانی ات سر می زند و شبم از موی ات ، هر زمانی که به گُلال تو ( موی جلو پیشانی تو ) دلم نزدیک می شود .
۷ ... از من نخواه که کنترل دل مدام دستم باشد ، توی این موقعیت که به حال تو نزدیک شده ام .
.
.
معنی لغات :
چی ... چون ، مانند
بُرگِ خَلِت ... ابروی خمیده ات
بیم ... بودم
به کالِ تو ... به چشم کال تو
نِزِنگ ... نزدیک
تا که هَـر شُم ... تا که هر سرشب ، شام
خُم ... خودم
وَنــدُمِـه ... انداخته ام ، گسترانده ام
جـامـه ... جایم را ( اصطلاحا یعنی رختخوابم را )
مِـنه ... تویِ
میـت ... موی ات
زِ تیگِت ... از پیشانی ات
دیـرُم ... دورم
هـار کُـن تیتِه ... هار کن چشم ات را
که وابیدِه ... که شده است
شِکالِ تو ... شکار تو
نیکَنِه ... نمی کَند
دل زِ پَلِت ... دل از موی ات
اَر بِدِنِس ... اگر بدهنداش
هر کِلویی که ... هر دیوانه ای که
پَلِت ... گیسوی تو
اِی که بُم ... ای که به من
طَهنـه زِنی ... طعنه می زنی
سیچه ... برای چه
چُنُو ... چنین
دالِ بُـرگــاس ... دال ابروی هایش
نَوابیـده ... نشده است
وایُکه ... با اینکه
نی به لَکِس ... نیست به شاخه اش
زِ ذَوقِت ... از ذوق تو
اِدِه بار ... بار می دهد
اَیَـر بـو ... اگر باشد
تَـرالِ ... به نهال تر و تازه تَرال می گویند ( بختیاری ها در قدیم معشوقه ی خود را تَرال می نامیدند )
اَفـتَـوُم ... آفتابم
سَــر زَنـه ... سر می زند
شَـو ... شب
هَـر دَمونی ... هر زمانی
بو ... باشد
بـه گُـلالِ تـو ... به موی جلو پیشانی تو
زِم نَـخـا ... از من نخواه
کـه مُـدُم ... که مُدام
هـادُق دل ... کنترل دل ( هادُق یا هادُخ ، هم معنی کنترل می دهد و هم معنی مراقبت ،و اختیار )
دستُـم بـو ... دستم باشد
مِـنِه ... تویِ
ئی وَهـلـه ... این موقعیت
کـه وابیمه ... که شده ام