شادان شهرو بختیاری : shadan blog

شادان بلاگ : *** وبگاه رسمی شادان شهرو بختیاری *** : shadan shahroo bakhtiari

شادان شهرو بختیاری : shadan blog

شادان بلاگ : *** وبگاه رسمی شادان شهرو بختیاری *** : shadan shahroo bakhtiari

شادان شهرو بختیاری : shadan blog

🔰🔰🔰
......................................
💦 شادان شهرو بختیاری💦
......................................
shadanblog74@gmail.com
......................................✍️
نقاشی ها و عکس هایی که
در بالای اشعار استفاده شده
از فضای نت ذخیره و با تصاویر
دیگر تلفیق شده اند . 💦
.....................................

خُدایِ بی آنتن / نیمایی / شادان شَهرو :

دوشنبه, ۱۷ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۱۲ ب.ظ


خُدایِ بی آنتِن

شعر نیمایی

دُختری ، گوشیِ (آیفون) در دست

با سکوتی جانکاه

داشت با "آیِنه" صُحبت می کرد

وَقتِ خارج شُدن از دانشگاه

...

پُرَم از حسِ غَریب

پُرَم از حَسرَت و رَشک

من ، فقط پیش تو دارم این حَق

که بِیَفشانم اَشک


تویِ دُنیای حقیقی انگار

ضربانِ تپشِ قلبی نیست


من به آینده ی با آینه ام، شَک دارم!


گُلِ گُلدانِ لبِ بالکُن دانشگاه

خالی از خاطره ی خاکِ فَراموش شُده ست.


مَردُم از ناچاری ؛..

رو نِمایَند به رَمل

بی سبب نیست ، که من ؛...

در کَلانشَهرِ ( اینِستا )، دارم ،..

خانه ای ، قابلِ حَمل


در مَجازی ، حالم ؛..

مثلِ بازاریِ بَرگشته (چِک) است .


همه آدم ها ، سَرد

همه آدم ها ، فَرد


در پَسِ هر لبخند ، ..

خود فَریبنده تَرین حسِ بُرودَت تاب است

بر سَرِ هر سُفره

آنچه گرم است ، فقط بُشقاب است


مَردمانِ اینجا ،..

بهترین ( وِرژنِ ) مَصنوعی خود را ، هر بار ،..

باله می چَرخانند

در اَنظار .


مردمان اینجا

دیر خوابی دارند

(پَنت هاوس) است (پِروفایلِ سِلِبریتی ها)

خاصه آنها که سَرِ  سَردَرشان

(تیکِ آبی) دارند


گُربه یِ داخلِ ( لِکسوزِ ) بَنَفش

گردن آویخته زَنجیرِ طَلا

لایِ دَندان دارد 

(شارژِ موبایل)


می توان خواند ، هم از چَشمان اش ؛..

که در این بازی هست ،..

( آی پیِ ) گُم هُویت .


می توان حَدس زَد از رَفتارش

در نَمَکریزترین(پُستِ) (پِلَن ) چیده شُده

زود باشد که بگردد رویت .


گُربه های تَجریش ، ..

مالتیس های وَنَک

کارتِ ملی دارند

و حسابی در بانک


بَعدِ یک چِشم دَوانی کردن ، .. در "دیوار"

بَعدِ یک هوش چَرانی کردن ، .. در (واتساپ)

باز ، لب می گزَدَم ، عادتِ تَنها گَردی

باز  ، دل می بَرَدم ،..

شوقِ (اینِستاگَردی)


سَخت باشد ، بودن ،..

"هیچ جا" وُ "هَمه جا"


در مَجازی ، .. هر کس ،..

ناز او ، نیشتر است 

نازجویانَش هم ؛..

سُست اندیش تر است


دلم اینجا ، تنهاست

فکرم اینجا ، خَسته ست

به تَماشای تَب و تابِ جهان

نکُند باز اگر پَنجره ای"( VPN )"

همه دَرها ، بَسته ست .


رویِ هر" (send)" که می رَقصانَم ،.. اَنگُشتَم

واژه ای می میرد ، .. در ذِهنَم

بالِشی می اُفتد ،.. از پُشتَم


گُربه یِ ( پِرشینِ ) خانه یِ همسایه یِ ما

نام او ( @خان_خِپِل ) است


(فالُوِرهایِ) گریبان چاکش

با ( اِکانتی ) که به اِسم اش ثَبت است

از من و از قَلمم ، ..

چند "( k )" بیشتر است .


گاه گاهی حسی ، ..

چون حواصیلِ شُمال

می دَهد کوچ مرا سَمتِ جُنوب


با خودم (آفلاینم)، ...

تا دَم صُبح

هر سَحر ؛ (آنلاینم) ،..

مِثلِ مَسیح


هَمِگی مثلِ ( رُبات )

(سیستِمِ عامِل مان)

( کُد ) نویسی شُده است .


باز هم ، .. ساعت هَشت

با قَطاری که پُر از "روحِ رَمَق ماسیده" ست

به کَرَج ، می رَوم از سَمتِ طَرَشت


ماسک ، باید بِزَنَم

روزِ وارونگی دود و دَم است

زندگی در تهران

زیستن در سِتَم است


_"باز ، یادِ پدرم افتادم"_


پدرم ، زاده یِ کوهستان بود

زاده ی آنجا که ؛...

جنگل و چشمه و کوه

دَست در دَست ؛ نشسته ست ، دَرونِ یک قاب


مادرم زیرِ لبش می گوید ؛

اِی خوش آن جا که زُلال است هَوایش چون آب


خوب می فهمد او :

هر کُجا ، عُمقِ هوا بیشتر است

لَذّتِ نَشو و نما بیشتر است


سَقف را می نِگرد ، در خَطِ ۲

عینکِ مانده بِجا ، در (مِترو)

...

"(اِستوری) می کُنُم اش"


دُختری (هَندزفِری) در گوشش

می فِشارد آرام

( تَبلِتِ سامسونگِ، اِس ۹ ) را 

تَنگ در آغوشش


(هَشتَکِ) نامه بَری

زیرِ یک( پُست) نِشست

#دلِ_مَن_خَسته_از_این_دور_نَوازی_شُده_است

و یکی پاسخ داد؛..

بودِ ما ، .. بودِ مَجازی شُده است .


وارد (مِترو) شُد ، ..

پیرِ چوقا پوشی

" آنکه هُشیارترین حاضرِ در مِترو بود "

...

ایلیاتی حسی ،..

زاده ی کوهِ پُر از آویشن

زاده ی صُبح دَمانِ روشن


آمد و ، .. شُد (آنلاین)

آن خودِ (آفلاینم)


با حضورش انگار ،..

نَفسِ گرمِ طَبیعت ، حِس شُد .

چَشم هایم انگار

شاهدِ مُعجزه ای خالِص شُد


آمد و آینه شُد ؛..

تا در او گَرد بگیرم خود را


تا بفهمم اینکه ؛..

خویشتن (سـانـسـوری) سـت ؛..

رُشد با (حسِ مَجازی) کردن .

در تَوّهُم تا کِی ،...

با "خودِ واقعی" بازی کردن


من که در دوزَخِ مابینِ دو دُنیا ،.. عُمرم

( کُنتور ) انداخته است

تازه دریافته ام ؛..

فَرشِ پاخورده یِ دَر پادَری اَم


تازه دریافته ام ؛ ..

پُشتِ دَروازه یِ دُنیایِ مَجازی شُده ام ،..

مثلِ یعقوب نَبی

دَست را ،.. سایه ی چَشم اش کردست

لَهجه یِ مادری ام .


جَخت یادم آمد:

پدران پدرم

تابعِ  طَبعِ طَبیعت بودند .


ایلیاتی بودند.


(استوری) کردنشان ،..

نقلِ یک خاطره در چادُر بود .


فارغ از ( لایک ) برایِ نَفَسی ، دیدنِ هم ،..

دلشان ، لَک می زد.


فارغ از (فیلترِ رنگی) ، هر بار ...

چَشمهاشان ، به تَماشایِ گُلِ بابونه ، ..

دَف و تُنبک می زد .


طرزِ چِشمَک زدنِ اجدادم

نقشِ (هَشتَک) را داشت 


کوچ ، با آنهمه سختی هایش

بود چون رُستَنِ یک ساقه کَرَفسی در بَرف

عشق وَرزیدنشان

در عَمل بود ،.. نه حَرف 


و من اینک اینجا 

ناظری دَر به دَرم

گُسلی افتاده ست

بینِ حس کردن من ، با پدرم


پدرم ، زاده یِ کوهستان بود

حرف هایش ، حس داشت

زندگی ، داشت بُهون

رویِ دَستانِ پُر از پینه ی او


آخرین حرفِ پدر ، ...

مثلِ ارسال پیامی که (نِت اش) قطع شُده است

ماند در سینه ی او


شَهر ؛.. پایانِ - نفس هایش - شُد


پدرم وقتی مُرد ؛...

ضَربانِ قَلب اش

(دانلودِ) ناقص داشت .


و هنوز ،...

مادرم ، در ( واتساپ ) ؛

شب به شب ، سوره یِ الرَحمان را ،..

می کُند نذر پدر .


صفحه ی (واتساپم) ؛

روز تَدفین پدر ، ..

باغِ گُلهای مَجازی شده بود

و در آن روز فقط ،..

مادرم بود ، که در دَستانش ،..

خاک ِ خاکِستان داشت . 


بانگِ هِیجار بُلند است زِ هر (کوچگِرام)

فَصلِ کوچیدنِ (دیجیتال) است 


پدرم ، روزی گفت:

کوچ ؛.‌. یعنی ، جایی ،..

که در آنجا ، با تو ،..

آسمان (چَت) بِکُند .


و من اینک ، تنها ،..

و من اینک ، خَسته ،..

در کَلانشَهرِ اینِستا دارم

خانه ای رو به غُروب

با خُُدایی که در آن خانه نَدارد(آنتِن) .

.

.

.

.

شادان شَهرو 

اوایل تیرماه ۴۰۴ 

یوسف آباد قوام


.

.


پ ن

جایی خواندم که اِدّعا شُده بود : ( شعر عَروضی در به کار بُردن واژگانِ مُدرن و اِمروزی ناتوان است) 

و چنین شُد که ؛.. نیمایی بالا ، زاده شُد .



  • ۰۴/۰۴/۱۷
  • شادان شهرو بختیاری

شادان شهرو بختیاری

شعر نیمایی

نظرات (۳)

  • وحیده پوربافرانی
  • عرض ادب و ارادت استاد گرانقدر

    مثل همیشه بهره مند شدم از سروده ی نابتان،.. پر از درس و نکته و ظرافت..

    دست مریزاد

    به عنوان کسی که با فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، در عین نیازمندی و وابستگی، زیاد ارتباط نمی گیره با تمام وجود این شعر ناب رو درک کردم و بعضی بندها رو چند بار مرور کردم..

     

    مردمانِ اینجا

    بهترین ورژنِ مصنوعیِ خود را هر بار

    باله می چرخانند

    در انظار

     

    بسیار عالی...

     

    جدا از مضمون شعر که شاید بشه اون رو یک اندوه جمعی، البته در مفیاس اندک، در نظر گرفت، اینکه هدف از خلق این نیمایی، اثبات توانایی عروض در به کار گرفتن واژه های مدرن بوده ارزش و لذت خوندن این اثر رو چند برابر می کنه

    و البته آثار شما، بی اغراق، همواره ارزشمند و پر از مفاهیم عمیق بوده و هست و من خیلی چیزها ازشون یاد گرفتم

    افتخاریست برای من که اکثر آثارتون حتی اونهایی که به زبان لری هستن رو خوندم و فعالیت تون رو به عنوان درس و لذتی برای خودم دنبال می کنم اگرچه توفیق نظر گذاشتن پای آثارتون رو همیشه نداشتم

    امیدوارم قلمتان همواره نویسا و طبعتان مقل همیشه پویا و آفریننده باشه

    ببخشید اگر زیاده گویی کردم

    اوقاتتان به شادکامی

     

    پاسخ:
    درود بر مهربانو پوربافرانی گران ارج
    شاعر خوش ذوق و هنرمند با دانش و متواضع
    خیلی خوش آمدید 
    دلتنگِ اشعار ناب کلاسیک 
    و 
    نیمایی تان بودم
    ممنونم که به لطف می خوانید 
    و به مهر نورِ امید می تابانید
    امید که در اوضاع پُر تنش و پُر استرسی که به پشت سر گذاشتیم و یا در پیش رو داریم ، هیچ اندوهی سایه بر قلب و قلم تان نینداخته باشد و هیچگاه نیندازد .

    درک می کنم که امروزه
    اکثریت مطلق جامعه به طُرق مختلف
    در حال دویدن برای تامین حداقل های یک زندگی عادی و شرافتمندانه در این اوضاع نابسامان و شکننده اند . 

    با اینکه مخالف کاربرد واژگان بیگانه ی رایج شده در فضاهای مجازی هستم ولی بدون این واژه ها هم نمی شد پاسخی عملی به ادعاهایی که طوطی وار تکرار می شود داد. 

    با خودم گفتم ، حالا اگر چند نیمایی به این سبک و سیاق گفته شود  و از حیثیت نیمایی در مقابل تخریب کنندگان این قالب شکوهمند دفاع کند چه ایرادی دارد . 

    امیدوارم به زودی شاهد اشعار نابتان و آثار هنری تان در نقاشی باشیم
     همواره سربلند و پیروز باشید






  • سپیده طالبی
  • سلام و عرض ادب
    جناب استاد شهرو بختیاری گران ارج

    خواندن نیمایی زیبایتان صبح پر از نگرانی و دلهره من را آرام کرد
    اتفاق زیبایی در شعرتان رخ داده ، همانگونه مثل همیشه کلامتان به دل می‌نشیند، به گوش دل نیز آشنایی بیشتری میدهد برای فریاد زدن و شنیده شدن.

    دست مریزاد بر شما و قلم زیبانگارتان

    پاسخ:
    درود بر مهربانو طالبی گران ارج
    شاعر خوش ذوق و خوش بینش
    ممنونم که به مهر می نوازید و نور امید به این قلم می تابانید
    ...
     بارها و بارها و در جاهای مختلف شاهد بوده ام که عده ای در تخریب پتانسیل شعر نیمایی ، مدعی این بوده اند که عروض ، دست و پای شاعر را می بندد و اولین کسی که این سخنان را به زبان آورد شخص شاملو بود و در پرتو او ، طرفدارانش هم در طی دو سه دهه ی گذشته بلندگوی همان طرز تفکر بوده اند . 

    یکی از ادعاهای آنها  هم در خصوص ناتوانی شعر عروضی در به خدمت گرفتن واژگان مدرن و امروزی در شعر نیمایی بوده است. و دلیل آنرا پیروی شعر نیمایی از عروض دانسته اند .  
    و با این برچسب زدن های شُعارگونه به دنبال اثبات این بوده اند که شاملو با کنار گذاشتن وزن عروضی ،  و ابداع قالب سپید  به شاعران این امکان را داد که آن کلماتی که عروض آنها را پس میزد ، اجازه ی ورود به شعر را داشته باشند . 

    هیچگاه این تفکرات و این ادعاها مورد قبول بنده نبود ، زیرا در شعر نیمایی ما با قالب و عروض سیال روبرو هستیم ، و قالب نیمایی ،  شکوهمندترین قالبی  هست که در شعر فارسی به ظهور رسیده ، 

    حالا با چنین افرادی که چنین ادعاهایی را مطرح می کنند ، اگر وارد بحث بشوید و هزار دلیل فرمی و عروضی بیاورید ، باز هم با مغلطه و سفسطه حرف خودشان را تکرار می کنند . 

    بنابراین ، بهترین کار این است که خود قالب نیمایی در اشعار نیمایی بصورت عملی پاسخ  این ادعاها را بدهد . و از پتانسیل هایی که دارد دفاع کند.

    ما باید یاد بگیریم که 
    ناتوانی را به قالب نیمایی و عروض سنجاق نکنیم
    بلکه
    آنرا به شاعری سنجاق کنیم که توان استفاده از ظرفیت ها و ظرافت های شعر نیمایی را نداشته است. 

    هدف از سرودن نیمایی بالا ( با اینکه اولین تجربه ام بود ) به چالش کشیدن ادعاهای مطرح شده ، بصورت عملی بوده است . 
    و هیچگاه تجربه ی اول را ، صورت متعالی آنچه باید اتفاق بیفتد ، محسوب نمی کنم . و لازم هست این تجربه ، بارها تکرار شود تا در بلاغت و فصاحت به ارتقاء کیفی خودش برسد .





    درود بر شما
    بسیار زیبا سرودید. به کارگیری واژگان مدرن در شعر عروضی تان بی حد زیبا بود. زنده باشید و شاد.

    پاسخ:
    درود بر شما بزرگوار
    خیلی خوش آمدید
    نظر لطف شماست
    به لطف خوانده اید گران ارج
    سپاسگزار حضور سبز و ارزشمندتان هستم



    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    http://www.shereno.com/9986/