خُدایِ بی آنتن / نیمایی / شادان شَهرو :


دُختری ، گوشیِ (آیفون) در دست
با سکوتی جانکاه
داشت با "آیِنه" صُحبت می کرد
وَقتِ خارج شُدن از دانشگاه
...
پُرَم از حسِ غَریب
پُرَم از حَسرَت و رَشک
من ، فقط پیش تو دارم این حَق
که بِیَفشانم اَشک
تویِ دُنیای حقیقی انگار
ضربانِ تپشِ قلبی نیست
من به آینده ی با آینه ام، شَک دارم!
گُلِ گُلدانِ لبِ بالکُن دانشگاه
خالی از خاطره ی خاکِ فَراموش شُده ست.
مَردُم از ناچاری ؛..
رو نِمایَند به رَمل
بی سبب نیست ، که من ؛...
در کَلانشَهرِ ( اینِستا )، دارم ،..
خانه ای ، قابلِ حَمل
در مَجازی ، حالم ؛..
مثلِ بازاریِ بَرگشته (چِک) است .
همه آدم ها ، سَرد
همه آدم ها ، فَرد
در پَسِ هر لبخند ، ..
خود فَریبنده تَرین حسِ بُرودَت تاب است
بر سَرِ هر سُفره
آنچه گرم است ، فقط بُشقاب است
مَردمانِ اینجا ،..
بهترین ( وِرژنِ ) مَصنوعی خود را ، هر بار ،..
باله می چَرخانند
در اَنظار .
مردمان اینجا
دیر خوابی دارند
(پَنت هاوس) است (پِروفایلِ سِلِبریتی ها)
خاصه آنها که سَرِ سَردَرشان
(تیکِ آبی) دارند
گُربه یِ داخلِ ( لِکسوزِ ) بَنَفش
گردن آویخته زَنجیرِ طَلا
لایِ دَندان دارد
(شارژِ موبایل)
می توان خواند ، هم از چَشمان اش ؛..
که در این بازی هست ،..
( آی پیِ ) گُم هُویت .
می توان حَدس زَد از رَفتارش
در نَمَکریزترین(پُستِ) (پِلَن ) چیده شُده
زود باشد که بگردد رویت .
گُربه های تَجریش ، ..
مالتیس های وَنَک
کارتِ ملی دارند
و حسابی در بانک
بَعدِ یک چِشم دَوانی کردن ، .. در "دیوار"
بَعدِ یک هوش چَرانی کردن ، .. در (واتساپ)
باز ، لب می گزَدَم ، عادتِ تَنها گَردی
باز ، دل می بَرَدم ،..
شوقِ (اینِستاگَردی)
سَخت باشد ، بودن ،..
"هیچ جا" وُ "هَمه جا"
در مَجازی ، .. هر کس ،..
ناز او ، نیشتر است
نازجویانَش هم ؛..
سُست اندیش تر است
دلم اینجا ، تنهاست
فکرم اینجا ، خَسته ست
به تَماشای تَب و تابِ جهان
نکُند باز اگر پَنجره ای"( VPN )"
همه دَرها ، بَسته ست .
رویِ هر" (send)" که می رَقصانَم ،.. اَنگُشتَم
واژه ای می میرد ، .. در ذِهنَم
بالِشی می اُفتد ،.. از پُشتَم
گُربه یِ ( پِرشینِ ) خانه یِ همسایه یِ ما
نام او ( @خان_خِپِل ) است
(فالُوِرهایِ) گریبان چاکش
با ( اِکانتی ) که به اِسم اش ثَبت است
از من و از قَلمم ، ..
چند "( k )" بیشتر است .
گاه گاهی حسی ، ..
چون حواصیلِ شُمال
می دَهد کوچ مرا سَمتِ جُنوب
با خودم (آفلاینم)، ...
تا دَم صُبح
هر سَحر ؛ (آنلاینم) ،..
مِثلِ مَسیح
هَمِگی مثلِ ( رُبات )
(سیستِمِ عامِل مان)
( کُد ) نویسی شُده است .
باز هم ، .. ساعت هَشت
با قَطاری که پُر از "روحِ رَمَق ماسیده" ست
به کَرَج ، می رَوم از سَمتِ طَرَشت
ماسک ، باید بِزَنَم
روزِ وارونگی دود و دَم است
زندگی در تهران
زیستن در سِتَم است
_"باز ، یادِ پدرم افتادم"_
پدرم ، زاده یِ کوهستان بود
زاده ی آنجا که ؛...
جنگل و چشمه و کوه
دَست در دَست ؛ نشسته ست ، دَرونِ یک قاب
مادرم زیرِ لبش می گوید ؛
اِی خوش آن جا که زُلال است هَوایش چون آب
خوب می فهمد او :
هر کُجا ، عُمقِ هوا بیشتر است
لَذّتِ نَشو و نما بیشتر است
سَقف را می نِگرد ، در خَطِ ۲
عینکِ مانده بِجا ، در (مِترو)
...
"(اِستوری) می کُنُم اش"
دُختری (هَندزفِری) در گوشش
می فِشارد آرام
( تَبلِتِ سامسونگِ، اِس ۹ ) را
تَنگ در آغوشش
(هَشتَکِ) نامه بَری
زیرِ یک( پُست) نِشست
#دلِ_مَن_خَسته_از_این_دور_نَوازی_شُده_است
و یکی پاسخ داد؛..
بودِ ما ، .. بودِ مَجازی شُده است .
وارد (مِترو) شُد ، ..
پیرِ چوقا پوشی
" آنکه هُشیارترین حاضرِ در مِترو بود "
...
ایلیاتی حسی ،..
زاده ی کوهِ پُر از آویشن
زاده ی صُبح دَمانِ روشن
آمد و ، .. شُد (آنلاین)
آن خودِ (آفلاینم)
با حضورش انگار ،..
نَفسِ گرمِ طَبیعت ، حِس شُد .
چَشم هایم انگار
شاهدِ مُعجزه ای خالِص شُد
آمد و آینه شُد ؛..
تا در او گَرد بگیرم خود را
تا بفهمم اینکه ؛..
خویشتن (سـانـسـوری) سـت ؛..
رُشد با (حسِ مَجازی) کردن .
در تَوّهُم تا کِی ،...
با "خودِ واقعی" بازی کردن
من که در دوزَخِ مابینِ دو دُنیا ،.. عُمرم
( کُنتور ) انداخته است
تازه دریافته ام ؛..
فَرشِ پاخورده یِ دَر پادَری اَم
تازه دریافته ام ؛ ..
پُشتِ دَروازه یِ دُنیایِ مَجازی شُده ام ،..
مثلِ یعقوب نَبی
دَست را ،.. سایه ی چَشم اش کردست
لَهجه یِ مادری ام .
جَخت یادم آمد:
پدران پدرم
تابعِ طَبعِ طَبیعت بودند .
ایلیاتی بودند.
(استوری) کردنشان ،..
نقلِ یک خاطره در چادُر بود .
فارغ از ( لایک ) برایِ نَفَسی ، دیدنِ هم ،..
دلشان ، لَک می زد.
فارغ از (فیلترِ رنگی) ، هر بار ...
چَشمهاشان ، به تَماشایِ گُلِ بابونه ، ..
دَف و تُنبک می زد .
طرزِ چِشمَک زدنِ اجدادم
نقشِ (هَشتَک) را داشت
کوچ ، با آنهمه سختی هایش
بود چون رُستَنِ یک ساقه کَرَفسی در بَرف
عشق وَرزیدنشان
در عَمل بود ،.. نه حَرف
و من اینک اینجا
ناظری دَر به دَرم
گُسلی افتاده ست
بینِ حس کردن من ، با پدرم
پدرم ، زاده یِ کوهستان بود
حرف هایش ، حس داشت
زندگی ، داشت بُهون
رویِ دَستانِ پُر از پینه ی او
آخرین حرفِ پدر ، ...
مثلِ ارسال پیامی که (نِت اش) قطع شُده است
ماند در سینه ی او
شَهر ؛.. پایانِ - نفس هایش - شُد
پدرم وقتی مُرد ؛...
ضَربانِ قَلب اش
(دانلودِ) ناقص داشت .
و هنوز ،...
مادرم ، در ( واتساپ ) ؛
شب به شب ، سوره یِ الرَحمان را ،..
می کُند نذر پدر .
صفحه ی (واتساپم) ؛
روز تَدفین پدر ، ..
باغِ گُلهای مَجازی شده بود
و در آن روز فقط ،..
مادرم بود ، که در دَستانش ،..
خاک ِ خاکِستان داشت .
بانگِ هِیجار بُلند است زِ هر (کوچگِرام)
فَصلِ کوچیدنِ (دیجیتال) است
پدرم ، روزی گفت:
کوچ ؛.. یعنی ، جایی ،..
که در آنجا ، با تو ،..
آسمان (چَت) بِکُند .
و من اینک ، تنها ،..
و من اینک ، خَسته ،..
در کَلانشَهرِ اینِستا دارم
خانه ای رو به غُروب
با خُُدایی که در آن خانه نَدارد(آنتِن) .
.
.
.
.
شادان شَهرو
اوایل تیرماه ۴۰۴
یوسف آباد قوام
.
.
پ ن
جایی خواندم که اِدّعا شُده بود : ( شعر عَروضی در به کار بُردن واژگانِ مُدرن و اِمروزی ناتوان است)
و چنین شُد که ؛.. نیمایی بالا ، زاده شُد .

سلام مجدد استادم
بله درست میفرمایید سعی میکنم ویدیو های آموزشی و کار روی آنها مشکل را برطرف کنم
متشکرم از راهکار های خوب 🙏🙏🙏🌹🌹🌹