بـه دِلُــم نیــگِــرُم , اَر طــاقچــه ی بــالا نـاد :
غزل شماره ۱۵۵
وزن/ فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان
بـه دِلُــم نیـگِــرُم اَر , طـاقچــه ی بــالا نـاد
هُکـه وا نــازِ خُـدابَـفت ، .. بـه دُنیـا پا نـاد
تا خُدا نا به زِمین پا ، ز سَرِس وَست کُلَه
کُرد و لُر؛ سی دل یو اِسمِ خُداسِه،(دا) نـاد
اَفـتَـوِ عَلق ،.. طُلـوع نیکُـنـه مِن ایلـی کـه
مَحرُمِس شیخ بی و پـا زِ خِرَد ، سَهرا نـاد
اِدُوی کُر ؟ کُجـه کـارون اِکُـنـه واز بَـغَــل
اوچُکِه ؛ .. داغِ خُسِه ، ری دِلِ اَنـدیکـا نـاد
خـا بِمِرنه مَـرَقِت ، گَل گِرِه اَر دُشمِن بات
خـا خَراوِت کُنـه اَر زیـرِ لَوِت ، مِروا نـاد
هُکه خاخام و کِشیش و شَمَنِـن , وَنـد جِلَو
نیــد غِیـرا هَمو که ، .. فوطـه سَرِ مُلا نـاد
بَعدِ دَه قَرن ، .. هِنی هَم اِدَگُم ، .. اِز داغی
کـه هُمِیـلای فَلَک ، .. ری دِلِ فَـرُخـزا نـاد

۱ ... آن کسی که با ناز خدابافت پا به دنیا گذاشت ، اگر طاقچه ی بالا گذاشت ، به دلم نمی گیرم .
۲ ... تا خدا به زمین پا نهاد ، کلاه از سرش افتاد ، برای دل این است که کرد و لُر اسم خدایش را دا " مادر" نهاده است. ( منظور از کلاه از سرش افتاد ، حذف حرف خ از نام خدا است ، که آنچه باقی می ماند ( دا) خواهد بود که در زبان کردی و لری معنی مادر می دهد .
۳ ... آفتاب عقل در ایلی که محرم اش شیخ باشد و از خرد پا بیرون نهاد طلوع نمی کند .
۴ ... ای پسر می دانی کارون کجا آغوش باز می کند ؟ آنجایی که روی دل اندیکا داع خودش را گذاشت.
۵ ... می خواهد شیره ات را سر بکشد ، اگر دشمن با تو همراه شد، اگر دشنام زیر لب ات گذاشت ، می خواهد خراب ات کند .
۶ ... آنکه خاخام و کشیش و شمن را جلو انداخت نیست به غیر از همان کس که بر سر مُلا فوطه نهاده است .
۷ ... بعد از ده قرن ، هنوز هم از داغی که هُمیلای فلک روی دل رستم فرخزاد گذاشت ، می لرزم .
.
.
معنی لغات :
بـه دِلُــم نیــگِــرُم ... ناراحت نمی شکم
اَر ... اگر
طــاقچــه ی بــالا نـاد ... با تکبر نگاه کرد
هُکـه ... آن کسی که
وا ... با
نـــازِ خُـدابَـفت ... ناز خدا بافته ، زیبایی خدایی
نـاد ... نهاد ، گذاشت ، مخفف آن ( نا) می باشد
تا (خُدا) نا ... تا خدا گذاشت
ز سَرِس ... از سر اش
وَست ... افتاد
کُلَه ... کُلاه
سی دل یو ... برای خاطر این ، به این خاطر
اِسمِ خُداسِه ... اسم خدایش را
دا ... مادر
اَفـتَـوِ عَلق ... آفتاب عقل
طُلـوع نیکُـنـه ... طل ع نمی کند
مِن ایلـی کـه ... توی ایلی که
مَحـرُمِس ... مَحرم اش
بی ... بود
سَهرا ... بیرون
اِدُوی ... می دانی
کُـر ... پسر
کُـجـه ... کجا
اِکُـنــه ... می کند
واز ... باز
اوچُکِه ... آنجا که
داغِ خُسِه ... داغ خودش را
ری دِلِ ... روی دلِ
اَندیکـا ... شهری در خوزستان
خـا ... می خواهد ( صورت مخفف ایخا یا اِخا می باشد )
بِمِـرنه ... سر بکشد
مَـرَقِت ... شیره ات
گَل گِـرِه اَر ... اگر همراهی می کند
بـات ... با تو
خـا خَـراوِت کُنـه ... می خواهو خراب ات بکند
اَر زیـرِ لَوِت . .. اگر زیر لب ات
مِروا ... دشنام، حرف زشت
هُکه ... آنکه
شَمَنِـن ... شَمَن را
وَنـد جِلَـو ... جلو انداخت
نیــد ... نیست
غِیـرا ... غیر از
هَموکه ... همان کس که
فوطــه ... عمامه
هِنی هَم ... هنوز هم
اِدَگُم ... می لرزم
کـه هُمِیـلای فَلَـک ... که زیباروی فلک ، همیلا نام زنی خوش چهره هم در هفت پیکر نظامی و هم در شعری از داراب افسر بختیاری ست.
ری دِلِ ... روی دلِ
فَـرُخــزا ... فرخزاد رستم فرخزاد