وا مَشـک بِیــاریـن زِ شَلَـمـــزار ، شَــراوُم :
غزل شماره : ۱۲۷
وزن / مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
وا مَشـک بِیـاریـن زِ شَلَـمــزار ، شَـراوُم
بَلکُــم ، کُنُــم آبــاد مو ئـی حـالِ خَـراوُم
هِیجـــارِ دِلِ تَنـگُـمِــه یک ایـل ، شِـنیــدِن
هِیهات ؛ نَ دا دَمخوری اِز ایـل ، جَواوُم
اِز هَمسُکه مِن قلبِ مو جــا وَنـد خِیالِـت
دی نیدَگِــه مِن سینـه دل اِز روزِ حِسـاوُم
مُنجِـز بـه سَـرِ مُنجِـز اَیَـرَ هم بِکُـنِه ری
مـوسـا بـه کِـلاکِـس نَکُـنِــه بــاز مُجــاوُم
بِهلین که مُ مِن حَسرَتِ خُم ، پاک بسوزُم
وَختی که خُــدا ، رَحمَتِسِه ، عینِ عَذاوُم
ای گُـل ؛ ز سَر ریـت ، اَیَـر بُـرقـه بِیُفتـه
وا سَـر؛ بـه کِلِت ، دَونِـه دلِ پا به رکـاوُم
حالامِه نَکُن سِیل ، که کَت بَسته یِ بَختُـم
حالامِه نَکُن سِیل ، کـه گُـم کِـرده کِـتـاوُم
چی تُنگِ گُلاوی هِدِه دینِشتُم و،..روزِس
وَختی بِـرَسِـه ؛.. پیچه مِنِه ایل ،.. گُلاوُم
دینِشت
۱... شرابم را با مشک از شلمزار بیاورید ، شاید این حال خرابم را بتوانم آباد کنم.
۲... فراخوان دل تنگم را یک ایل شنیدند ، هیهات که دمخوری از ایل جوابم را نداد.
۳... از همان زمانی که یاد تو در قلبم مستقر شد، دیگر دلم در سینه از روز حساب به خودش نمی لرزد.
۴... معجزه بر سر معجزه اگر هم رو بکند ، موسی با عصایش باز نمی تواند مرا مجاب کند.
۵... مرا بگذارید که در حسرت خودم پاک بسوزم ، وقتی که خدا رحمتش عینِ عذابم است.
۶... ای گل اگر بُرقع از سر رویت بیفتد ، دل پا به رکابم با سر به کنارت خواهد دوید .
۷... حالای من را نگاه نکن که کت بسته ی بخت هستم، حالای من را نگاه نکن که کتاب گُم کرده هستم.
۸... دینشت من مثل تُنگ گلابی هست که روزش وقتی برسد در درون ایل گلابم خواهید پیچید.
معنی لغات:
شَلمزار ... نام شهری در چهارمحال که تاکستانهای آن معروف است.
بَلکُم ... شاید
هیجار ... فراخوان
اِز هَمسُکه ... از همان وقت که
جا وَند ... مستقر شد
دی نیدَگِه ... دیگر نمی لرزد
مُنجِز ... معجزه
اَیَر هَم ... اگر هم
بِکُنه ری ... رو بکند
کِلاکِس ... عصایش
بِهلین ... اجازه بدهید
بُرقه ... بُرقع . نقاب و روانداز
بِیُفته ... بیُفتد
کِلِت ... کنارت
دَونه ... می دَود
حالامه نکن سِیل... اکنونم را نگاه نکن
هِدِه ... هست
دینشتُم ... دینشت من، نام مجموعه غزلیات لری شادان شهرو. دینشت یعنی اسپند