زبان فارسی چه بود؟ چه شد؟
زبان فارسی چه بود؟ چه شد؟
به گزارش خبرگزاری فارس ، به نقل از پایگاه اطلاعرسانی تحلیلی
ـ تبینی برهان، آنچه کمتر مورد توجه و امعان نظر قرار گرفته سهمی است که زبان
فارسی در تکوین و شکلیابی میراث فرهنگی مشترک جهانی دارد و نقشی است که در تکمیل
و توسعه آن ایفا کرده است. ایرانیان به تدریج پس از اسلام، خط پهلوی را به دست
فراموشی سپردند و از قرن سوم به بعد مجدداً به زنده کردن زبان مادری خود همت
گماشتند. فارسی را با الفبای عربی نوشتند و در عین حال، شعر خود را در قالب شعر
عرب و اوزان عربی که با آن آشنا و مدتها با آن زبان شعر سروده بودند، ریختند.
شعر فارسی، که در حدود قرن دوم هجری از عربی تقلید شده بود، در
مدت دو قرن به قدری رشد کرد که از شعر عربی پیش افتاد. در خلال این احوال،
ایرانیان موفق به اختراع مثنوی و رباعی گردیدند و به وسیله این دو وزن جدید شعر،
ناگهان دامنهی شعر وسعت فوقالعاده یافت و در همان قرن چهارم، شاهنامهی فردوسی و
رباعیات ابوسعید ابوالخیر و حکیم عمر خیام را به وجود آورد و با تکمیل غزل توسط
حکیم سنائی، این همه آثار بدیع به صورت اشعار عرفانی پدید آمد.
اگر از نواحی فرغانه و اطراف کاشغر رو به مغرب و جنوب غربی تا
کناره دریای سیاه و مدیترانه برسیم، با همه اختلافات فاحشی که از حیث اوضاع و
احوال زمینی و اقلیمی و زبانی و نژادی میان ملل و ممالک واقع در این منطقهی
پهناور وجود دارد، مشاهده میکنیم که نوعی اشتراک معنوی و ادبی در طرز تفکر و آداب
عمومی و آیین و امثال و حکم این اقوام وجود دارد که موجب حیرت و تعجب است.
تا قبل از انقلابات و تحولات ناشی از انقلاب اکتبر روسیه و
حاکمیت نظام اتحادیه جماهیر شوروی، در شهرهای فرغانه، سمرقند، بخارا و تمام
ولایات ترکستان غربی و شرقی، تعلیمات به هر دو زبان ترکی و فارسی صورت میگرفت و
ادبیات ایرانی تا قسمتهای غربی تبت نفوذ داشت.
زبان فارسی تنها ابزار ارتباطات بینالمللی در سرزمین قفقاز،
جلگههای جنوبی روسیه، سواحل شمالی دریای سیاه و بخش عمدهای از سرزمینهای واقع
در شمال دریای مدیترانه بود که وجود یک فرهنگ لغت سهزبانهی فارسیـقومانـلاتین
تدوینشده در حدود سال720ق و نیز مکاتبات فرمانروایان مغول و ترک با پادشاهان
اروپا گواهان مکتوب آن هستند.
به طور کلی، شبهقاره هند، افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان،
عراق و ترکیه، قفقاز، اروپا و ملل عرب، کموبیش تحت تأثیر زبان فارسی قرار داشته و
دارند.
ظهور سلسلههای ایرانی طاهریان در خراسان و صفاریان در سیستان،
خبر از آغاز شکوفایی فرهنگ ایرانی در جهان اسلامی میداد. یعقوب لیث، مؤسس سلسله
صفاریان نخستین کسی بود که خواستار سرودن شعر به زبان فارسی شد و اظهار داشت وقتی
زبان عربی نمیدانیم سرودن اشعار عربی موضوعیتی ندارد.
با این وجود، هیچ حکومتی بسان پشتیبانی دستگاه حکومتی سامانیان
از زبان فارسی نبود. سامانیان که بر خراسان و ماوراءالنهر و بخشهایی از ایران و
افغانستان کنونی حکم میراندند، بنا به انگیزهی سیاسی و فرهنگی، از جمله رقابت با
خلافت عباسیان در بغداد، بیشترین حمایت را از نشر و گسترش زبان فارسی داشتند.
از جمله خدمات سامانیان در حفظ هویت ایرانی، تشویق دانشمندان
ایرانی به ترجمه کتابهای مهم عربی به زبان فارسی بود که در میان آنها میتوان
به ترجمه «تاریخ طبری» (معروف به «تاریخ بلعمی») و ترجمه «تفسیر طبری» به فرمان
امیر منصور بن نوح سامانی اشاره کرد.
در این دوران، شعر به عنوان مؤثرترین نگهبان زبان فارسی، رونق
عجیبی گرفت؛ طوری که بزرگان ادب ایران زمین از قبیل رودکی، شهید بلخی، کسائی،
منوچهری و مخصوصاً فردوسی (شاهنامهی فردوسی) اشعار خود را در این دوره سرودند.
بنابراین در دوره سامانیان و غزنویان، زبان فارسی در قالب متون
اخلاقی، عرفانی و حکمی رواج داشت.
علاوه بر نظم فارسی، در دوره استیلای مغولان بر ایران، نثر
فارسی هم رونق داشته است. آثار منثور این دوره نثر سادهای داشت، مانند طبقات
ناصری، تجارب السلف و تاریخ گزیده. اما برخی از نویسندگان این دوره، از صنایع ادبی
بهره جسته و متنی مصنوع ارائه کردهاند، مانند عطاملک جوینی. خواجه نصیرالدین طوسی
از جمله دانشمندان پارسینویسی بود که در عین مراوده با فرمانروایان مغول، به بسط
ادب و حکمت پارسی همت گماشت. خواجه نصیر «اساس الاقتباس» را در منطق و «معیار
الاشعر» را در عروض، «اخلاق ناصری» را در حکمت عملی و «اوصاف الاشراف» را در تصوف
نگاشت.
البته نباید این را فراموش کرد که زبانهای عربی و فارسی دو
زبان رقیب هم در جهان اسلام نبودند، بلکه به گفته ریچارد فرای، «اگر کسی ادبیات
فارسی جدید را با فارسی میانه بسنجد، تفاوت آنها مایه شگفتی است. بسیاری از
ادبیات فارسی میانه بر جای مانده است، ولی معدودی که بر جای مانده آنچنان نسبت به
فارسی جدید فقیر است که ناگزیر این نتیجه حاصل میآید که زبان عربی بود که عاملی
برای وسعت گرفتن و جهانگیر شدن فارسی جدید شد.»
زبان فارسی تنها ابزار ارتباطات بینالمللی در سرزمین قفقاز،
جلگههای جنوبی روسیه، سواحل شمالی دریای سیاه و بخش عمدهای از سرزمینهای واقع
در شمال دریای مدیترانه بود که وجود یک فرهنگ لغت سهزبانه فارسیـقومانـلاتین
تدوینشده در حدود سال720ق و نیز مکاتبات فرمانروایان مغول و ترک با پادشاهان
اروپا، گواهان مکتوب آن هستند.
*زبان
فارسی در چین (آسیای دور)
تا قرن دوازدهم هجری که اروپاییان قدم به آسیا نگذاشته بودند و
سلطهای بر آسیا نیافته بودند، حتی در کشور خاقانی چین، مکاتبات و روابط تجاری
خارجی با ممالکی که در شمال غربی چین واقع بودند به خط و زبان فارسی بود.
از گفته ابنبطوطه برمیآید که در دوره مغول، حتی الفاظ مربوط
به سپاه و لشکر و دربار و حکومت اغلب فارسی بودند. امروزه مسلمانان چین تفسیر قرآن
کریم را به زبان فارسی میخوانند و نمازهای پنجگانه را مانند ایرانیان به نامهای
ذیل میخوانند: نماز بامداد، نماز ظهر، نماز دیگر (عصر)، نماز شام، نماز خفتن،
اذان را بانگ، ملا را آخوند، عمامه را دستار و وضو را آبدست میخوانند. روزهای
هفته را نیز به نام ایرانی مینامند و اعداد ایرانی از یک تا هزار و بالاتر بین
تجار مسلمان که به معاملات آذوقه اشتغال دارند معمول و متداول است.
در باب مقدمات تاریخی تأثیر زبان فارسی بر این اقوام، نویسندگان
اروپایی بیان کردهاند که نفوذ ادبیات و آیین ایرانی در ترکستان چین از این جهت
است که قسمتهای عمده اردوهای عرب، از ایرانیان مسلمان تشکیل میشد و این
ایرانیان در آن ممالک دوردست توقف جسته و از طرف بومیان به عنوان عرب شناخته میشدند.
این است که بر آنها تازیک، یعنی عرب، نام نهادند و این همان
کلمهای است که بعدها تاجیک خوانده شد. این تاجیکان فارسیزبان با وطن خود، ایران
روابط دائمی داشتند و وسیله نقلوانتقال آداب ایرانی به آن ممالک بودند.
در جنوب چین، مسلمانان چینی اشعار سعدی را میخوانده و میخوانند
و ملوانان چینی ترانههای سعدی را در کرانههای جنوبی چین زمزمه میکردند. با حمله
مغولان به ایران، بسیاری از ایرانیان به هند و چین مهاجرت کردند تا در امنیت به سر
برند. این مهاجرت سبب ارتباط چینیها با زبان فارسی گشت و تا کنون کلمات زیادی را
میتوان در زبان چین یافت که از فارسی اخذ شده است. چینیها به کلماتی چون زعفران،
یاسمین و حنا، به ترتیب سفران، جاشمن و هانیا گویند.
گفته میشود در دربار شاهان منچو، برخی از چینیها به زبان
فارسی صحبت کرده و کتاب تألیف مینمودند. از جملهی این افراد چیانگ چی مویی است
که گفته میشود دستور زبان فارسی نیز نوشته است.
*زبان
فارسی در هند
با کشورگشاییهای ناصرالدین سبکتگین و سلطان محمود غزنوی، زبان
فارسی وارد هندوستان شد. سفرنامه ابنبطوطه در باب جایگاه زبان فارسی در هندوستان
و تعامل ایرانیان و هندوان، که به یمن زبان فارسی نشو و نما یافت، سند محکمی است.
جواهر لعل نهرو میگوید: «در میان نژادها و ملتهای بسیار که با
هندوستان رابطه داشتهاند و در تمدن و فرهنگ هند نفوذ داشتهاند، قدیمیتر و مداومتر
از همه ایرانیها بودهاند.» در دوران اسلامی در هندوستان، زبان فارسی رواج بسیار
یافت. از آغاز سده یازدهم میلادی، فارسیزبانان در لاهور فرمانروایی یافتند و
زبان فارسی زبان رسمی شد و شاعرانی فارسیگوی چون مسعود سعد سلمان، ابوالفرج رونی،
معزالدین غزنوی و عطای رازی در آسمان هند درخشیدند.
پایه زبان اردو از سدهی یازدهم میلادی توسط پادشاهان مسلمان
که در هند حکومت میکردند گذاشته شده است. اردو از آمیختگی زبان فارسی و زبانهای
هندی مانند پنجابی به تدریج درست شده است؛ به طوری که زبان فارسی به مثابهی زبان
مادری زبان اردو محسوب میشود؛ چرا که شصت درصد واژگان اردو از فارسی است.
در زمان پادشاهان تیموری، زبان فارسی زبان رسمی و درباری بود.
بر اثر علاقه مسلمانان و هندوان به زبان فارسی در سدهی نوزدهم و بیستم، در برابر
زبان انگلیسی مقاومت بسیار شد؛ به این دلیل که مسلمانان و هندوان نمیخواستند زبان
انگلیسی را بپذیرند. در دوران اسلامی، زبان رابط مردم هند، فارسی و اردو بود. حتی
پیمانهایی که انگلیسیها با نواب هندی بستهاند همه به زبان فارسی بوده و سپس به
انگلیسی ترجمه شده است.
فتح هندوستان توسط نادرشاه، اروپاییان را متوجه اهمیت این
سرزمین نمود. لذا اروپاییان و به خصوص فرانسویان و انگلیسیها بر سر تصاحب این
سرزمین نزاع نمودند. نتیجه این نزاع این شد که هندوستان به طور تمام و کمال، به
دست انگلیسیها و کمپانی هند شرقی افتاد. از آنجا که در این سرزمین زبان فارسی
رایج بود، طبعاً تنها به واسطه آموختن این زبان بود که کمپانی هند شرقی و رهبران
انگلیسی آن ممکن بود بتوانند در حکومت این سرزمین پهناور موفقیت به دست آورند.
کارگزاران انگلیسی صرفاً به منظور پیشرفت در امور بازرگانی خود، زبان فارسی را
آموختند.
سر ویلیام جونز، در کتاب «دستور زبان فارسی»، چنین مینویسد:
«کارگزاران شرکت هند شرقی از خواندن نامههایی که به دستشان میرسید عاجز بودند و
معنای القابی را که از سر جاهطلبی از شاهزادگان و امرا میگرفتند نیز نمیدانستند.
به مترجم هندی نیز اعتماد نداشتند. سرانجام بدین نکته پی بردند که باید خود زبان
فارسی را بیاموزند، زیرا تمام مراسلاتی که از فرمانروایان هندی به ایشان نوشته میشد
به زبان فارسی بود.» شرکت مزبور، جهت ترویج و تشویق انگلیسیها برای ورود به خدمت کمپانی
هند شرقی، در سال 1806م در ولایت هارتفورد، مدرسه خصوصی بنا نهاد. در این مدرسه،
آموختن زبان فارسی برای شاگردان اجباری بود. همچنین در مدرسهی فورت ویلیام، که در
هندوستان تأسیس نموده بودند، شاگردان به ناچار زبان فارسی را باید میآموختند.
*زبان
فارسی در آسیای صغیر (ترکیه)
فرهنگ ایران در آسیای صغیر از زمانی نفوذ پیدا کرد که ترکان
سلجوقی بر قسمتی از آن تسلط یافتند. زبان فارسی پس از چیرگی سلجویان و دستنشاندگانشان
بر آسیای صغیر، زبان رسمی آن سامان گردید و محاوره و کتابت به زبان فارسی درآمد.
علاوه بر حکومتهایی که به نشر زبان فارسی همت گماشتند، همسایگی
با ایران نیز سبب رواج و گسترش زبان فارسی در آسیای صغیر گشت. ناصر خسرو در
سفرنامه خویش مینویسد: «در شهر، اخلاط به سه زبان سخن میگویند: تازی، پارسی و
ارمنی.» اما رواج واقعی فرهنگ ایران در این سرزمین از زمان حملهی آلپ ارسلان
سلجوقی و سپاهیان ایرانی در قرن پنجم هجری آغاز میشود که در جنگ ملازگرد بر
رومانوس دیوجانس دوم، قیصر روم شرقی، پیروز گردید.
توین بی معتقد است وقتی سلطان سلیم، که خود کاملاً تحت نفوذ
تمدن ایران و زبان فارسی بود، اروپا را تا نیمی تسخیر کرد، در واقع تمدن ایرانی
بود که تا نیمی از اروپا گسترده میشد و وقتی مصر و قاهره را تسخیر کرد، گویی تمدن
ایرانی بود که تمدن غربی را تسخیر میکرد.
با شکست و انقراض سلجوقیان رومی توسط مغولان، به دلیل ویرانگی
مغولان، ایرانیان گروهگروه به سوی آسیای صغیر رو آوردند. بدین گونه رواج و توسعهی
زبان فارسی در آن دیار فزونی یافت. در نقل آمده است که وقتی جلالالدین بلخی از
ماوراءالنهر به قونیه آمد، در سراسر راه خود، خود را در منزل خویش و آشنا با آداب
و رسوم و آیین و زبان آن یافت و حتی در قونیه و آسیای صغیر همه به زبان او حرف میزدند
و کاملاً برای او محیط آشنایی بود.
ظهور مولوی و سرایش اشعار در آن دیار سبب گردید تا روحی تازه به
کالبد زبان فارسی و فرهنگ ایرانی حلول کند. اشعار مولوی به دلیل مردمی بودنشان، به
خانقاهها و میان مردم کوچه و بازار رسوخ کرد و ظهور مثنویخوانان و طریقت و
خانقاههایشان شور و حال دیگری به فرهنگ ایرانی در آن سرزمین بخشید. زبان فارسی در
دورهی حاکمیت عثمانیان نیز رواج بسیاری یافت؛ طوری که با وجود تیره شدن روابط
ایران و عثمان، در اثر جنگ چالدران، به سال920هـ، دانشمندان فارسیدان بسیاری ظهور
کردند و به این زبان کتاب تألیف نمودند. گفته شده است که کمال پاشازاده، شیخالاسلام
امپراتوری عثمانی، بیش از سیصد کتاب و رساله بدین زبان نگاشته است. علاوه بر این،
مجموعه منشآت باقیمانده از سلاطین عثمانی حاکی از رواج نامهنگاری به زبان فارسی
در میان آنان در سدههای هشتم و نهم است.
معروف است که زبان ترکی را یکی از شاعران ایرانی به نام بهاءالدین،
پس مولانا جلالالدین بلخی، برای اولین بار رونق بخشید. حتی به تقلید از شعر
ایرانی و شعرای ایرانی، شعر ترکی نیز به وسیله اشخاصی سروده میشد که خود را صوفی
میخواندند و در این اشعار، رمزها و استعارات صوفیانهی ایرانی به کار برده میشد.
شاهان ترک عثمانی با وجود ترکزبان بودن، برخی به زبان فارسی
شعر میسرودند. توین بی معتقد است که وقتی سلطان سلیم، خود کاملاً تحت نفوذ تمدن
ایران و زبان فارسی بود، اروپا را تا نیمی تسخیر کرد، در واقع تمدن ایرانی بود که
تا نیمی از اروپا گسترده میشد و وقتی مصر و قاهره را تسخیر کرد، گویی تمدن ایرانی
بود که تمدن غربی را تسخیر میکرد، زیرا سقوط قاهره را به همان سان باید مهم دانست
که سقوط قسطنطنیه در جنگهای صلیبی. به قول توین بی، شاه اسماعیل و سلطان سلیم هر
دو پرورده یک تمدن مشترک ایرانی بودند؛ کما اینکه خود سلطان سلیم به فارسی شعر میسرود
و همه مظاهر تمدن آنها همان مظاهر تمدن ایرانی بود و تصوف و شعر ایرانی در سراسر
این سرزمین وسیع پخش میشد و به همه جا منتشر میگردید.
تا قبل از کودتای آتاتورک ترکیه، زبان فارسی در همه مدارس
ترکیه تدریس میشد و دانستن این زبان به حد کمال، دلیل فضل و ظرافت دوستی بود.
بیشتر بزرگان عثمانی، از جمله سلطان عبدالحمید، اغلب با شعر حافظ در کارها تفأل میکردند
و دو سه بار تفأل به شعر حافظ، جان سلطان عبدالحمید را از توطئهای که علیهاش
چیده شده بود نجات داد. سلاطین مصر، یعنی فرزندان محمدعلی پاشا و نوادههای وی، از
آن جهت که زبان خانوادگیشان ترکی بود، برای فصاحت در آن، زبان فارسی میآموختند و
میدانستند. در آلبانی و بوسنی و هرزهگوین و بلغارستان نیز میان مسلمانان، تحصیل
زبان فارسی کاملاً معمول بود و مثنوی مولوی را درس میدادند.(*)
*سید
علی لطیفی، پژوهشگر و نویسنده
منابع:
1. تأثی فرهنگ و تمدن ایران درجهان،عباس قدیانی،انتشارات فرهنگ مکتوب، چاپ اول، تهران،
1381.
2. مبانی
هویت ایرانی، قدیر نصری، انتشارات تمدن ایرانی، چاپ اول، 1387.
3. سهم
ایران در تمدن جهان، حمید نیّر نوری، انتشارت شرکت ملی نفت ایران، اسفندماه، 1345.
4. نامه
پارسی، سال دوم، شمارهی اول، فصلنامهی شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی، تمدن،
1376.
5. نفوذ
فرهنگ و تمدن ایران و اسلام در سرزمین هند و پاکستان، مجید یکتائی، تهران، اقبال،
1353.