شادان شهرو بختیاری : shadan blog

شادان بلاگ : *** وبگاه رسمی شادان شهرو بختیاری *** : shadan shahroo bakhtiari

شادان شهرو بختیاری : shadan blog

شادان بلاگ : *** وبگاه رسمی شادان شهرو بختیاری *** : shadan shahroo bakhtiari

شادان شهرو بختیاری : shadan blog

🔰🔰🔰
......................................
💦 شادان شهرو بختیاری💦
......................................
shadanblog74@gmail.com
......................................✍️
نقاشی ها و عکس هایی که
در بالای اشعار استفاده شده
از فضای نت ذخیره و با تصاویر
دیگر تلفیق شده اند . 💦
.....................................

زندگی آنقدرها هم سخت نیست٫ نیمایی٫شادان شهرو :

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۵۷ ق.ظ

گفتگو  دارند، .. اما بی صدا...

چشم ها .. وقتی « شکایت » می کنند

پلک ها  .. وقتی « پیامک » میدهند .


در خودم محبوس کردم ،.. 

قسمتی از خویش را

کافری،.. کفتر پرانی آسمان اندیش را .


چون چراغی روشنم در انتهای کوچه ای تاریک  .

شهر ( پترا ) را بمانم،.. از نظرها گم،...

در ته یک دره باریک .

دیر هنگامی ست که ، زائوی احساسم نشد...

پا به ماه  لحظه های شیک پوش .


ایلیاتی زاده ام ...


خوب میدانم که جام لاله های واژگون ،...

پر نخواهد گشت از افشانه ی اردیبهشت .

خوب میدانم اگر « پیمان هم رودی » نداشت ،...

فرصت «کارون» شدن در طالع «خرسان» نبود. .


خوب میدانم که بین آب و ماهی، مرز نیست

خوب میدانم که رویش در گیاهی ، هرز نیست


خوب میدانم ؛ سمن بوی اند ، برخی نقش ها...

خوب میدانم ؛ لجن پوی اند ، برخی کفش ها ...


خوب میدانم که این جمشید جاه ، ...

کم ندیده  ،.. خوب پر آشوب را 

خوب میدانم که باید خوب دید .

خوب باید دید، .. حتی،.. «خوب» را .


خوب باید دید در دل لغزها....

در رجزخوانی  مسکین مغزها :

هر فروغی نیست ، .. فانوس نجات...

هر سلامی نیست ، .. طبل اعتماد...

هر امیدی نیست ، شلتوک نشاط .

هر خودآلودی ، .. خرد پرورد نیست .

هر طبیبی ، .. آشنای درد نیست .

هر نری که ریش دارد ، .. مرد نیست .


در من انگاری ،  یکی در اعتکافی درد نوش...

پای غم هایم نشسته، کشف لذت می کند .


« تاک طبعم »،..

نبض من ، با روزگارم می زند .

حاصل سکرآور تخمیر روحم سالهاست ..

حبه پیچ خوشه های شعرهای قرمز است .


تا مرا عالیجناب عشق باشد پیشکار ...

غم ندارم از ملامت های خلق روزگار .


ای که ویلاباغ چشمت در به رویم بسته است .. 

کفترت جذب کدامین گنبد و گلدسته است.

اینکه « من » ، در « چشم  تو » ، جایی ندارم .. باک نیست ...

حیف باشد  « باغ ویلایی » که در آن « تاک » نیست .


آنکه چشمان تو را،.. از دیدن من ، دوخته ست

پشت لب هایم نشسته ،.. حکمتم آموخته ست


دوستان تا راه را گم می کنند

لذت همراه را گم می کنند


درد دارد درد، اینکه بغض هایت نیمه شب

بر گلویت چنگ اندازند و بیدارت کنند

چون مجال صبر آمد، در طواف کعبه هم

صبر کن ، هرچند با تکبیر  وادارت کنند

دشمنان ، تا دوست می گردند، ای آیین درست

قصدشان این است قبل از ذبح ، پروارت کنند

فخر نفروش ای سپیدار عاقبت معلوم نیست

تیرک چادر شوی یا چوبه ی دارت کنند


ایلیاتی زاده ام ، آزاده ام ...


تا« بوهون »ما ،اگرچه  کوه و دست انداز هست...

این« کفن چادر » که من در آن نشستم،..بی در است ...

آستانش ، .. باز هست ،


لحظه های مغتنم را می توان خوشبخت زیست.

زندگی ، آنقدرها هم سخت نیست، 


زندگی، کشف رموزی ساده است .

کشف موزیک طربناکی که آب،...

می نوازد در مسیر راه بندان های سنگ .


خود مگر نه ، می کند _ « یک دوستت دارم »_ زمستان را بهار

خود مگر نه ، گفتن  _« یک دست خوش » _ ...

خستگی را می تکاند از تنی خدمتگزار .

خود مگر نه با «گرین کارت سلام »، ...

می توان گردشگر لبخند شد .


ایلیاتی شاعرم...

شاعری که قلب او در شعرهایش می تپد .

شاعری که پیرپازن های فکرش پای  کتف سبزکوه... 

خاطرات ذهنکوبش  را شبانه می چرد .


نیستم آن زاهدی که نانش از  سجاده است .

نیستم آن  عارفی که هوشخوار باده است .


نیستم آن شاعر بیدارخواب


این جهان ،..در چشم من ، حسی ست پنهان کاشته در رنگ ها ، ...

در گلاب افشانی آهنگ ها ...

در  غلاف قطره ها ،...

در  کلاف سنگ ها ،...


فاش میگویم بدانی کیستم ...

من مسلمان زاده ام، اما مسلمان نیستم  .

دردمندم ،.. فکر درمان، .. نیستم

مهرآیینم ، ... پشیمان ،..  نیستم .


شاید از جاتنگی دنیاست که ...

در نبود عشق های راستین ...

لانه می سازند گاهی مارها در آستین ..!!


خسته ام ، از نوستیزانی قلم قاجار جار

خسته ام ، از اینهمه ،.. هنگامه های ..وقت هار


من نمی گویم دلم را روضه شداد کن

من نمی گویم که از شادان شهرو یاد کن ...

من نمی گویم از این محبس مرا آزاد کن ...

حرف من این است ، این ...

کاشکی تکثیر می شد،..  آن قدم های خراب آباد کن .


حرف من این است ، این ...

با توام ،.. ای آشنای اولین ،...

ای که می تابد درون بغض هایت آفتاب ...

ای که چشمت  یک « ارم » شیراز دارد در شراب...

مهر ورزیدن بساطش هر زمان آماده است

خوش نشیند در دل آن احساس که ( لبخند ) آنرا زاده است.


.

.

شادان شهرو / تیر و مرداد ۹۹/ یوسف آباد قوام

دکلمه همین شعر  با صدای بانو سپیده طالبی 

  • ۹۹/۰۶/۱۶
  • شادان شهرو بختیاری

نیمایی های شادان شهرو بختیاری

نظرات (۶)

 

سلام و عرض ادب استاد بزرگوارم

 

روز شعر و ادب پارسی را بر شما که پاسدار بزرگ شعر پارسی وبخصوص نیمایی هستید تبریک عرض میکنم

 

شعرتان ،  شراب تر از همیشه بر دل نشست....

خدا را شکر میکنم که هستید و می سرایید 

 

در پناه حق استادم 

پاسخ:
درود بر شکیبای شعر و ادب
ممنونم از محبت و بزرگمنشی تان خانم سروری گران ارج
روزتان فرخنده
و قلب و قلم تان به شعر ، تپنده


  • سپیده طالبی
  • سلام و عرض ادب و احترام
    جناب استاد شهرو گران مهر


    بیست و هفتم شهریور ، روز شعر و ادب فارسی را
    به حضور شما استاد گرانقدرم تبریک و تهنیت عرض می نمایم


    دلتان سبز و قلم تان مانا باد

    پاسخ:
    سلام و سپاس بیکران خانم طالبی ارجمند
    ممنونم از نظر لطف و بزرگواری تان
    من هم به سهم خودم این روز را که نمادی از پاسداشت بیش از هزار و صد سال سرایش به زبان فارسی نو می باشد را خدمت شما و همه ی آنهایی که در رشد و بالندگی ادبیات نقش آفرینی می کنند شادباش میگویم، 
    روزتان خجسته

    بله استاد

    متوجه فرمایشتان هستم

    حتما سعی می کنم تمام نکاتی که فرمودید در مورد مراحل اول و دوم در نوشته های جدید لحاظ کنم

    و اینکه بنده بیش از شما از فهم و درک این مطلب ذوق زده ام

     

    در پناه مهر

    درود مجدد استاد گرامی


    از فرمایشاتتان بهره مند شدم

     

    برایم جالب است اینکه چه اندازه شاخه های هنر به هم نزدیک و مرتبطند از جمله شعر، موسیقی و اجرا!!! الان بیشتر به فرمایشات پیشین شما در مورد ارتباط شاخه های هنر و همچنین فرمایشات نیما درباره ی ارزش احساسات پی می برم!

    گرچه تا اینجا در فراگیری و حفظ بحرهای عروضی کوتاهی کرده ام (و این شاید به بهانه ی کوته فکری ام در تشخیص ناخودآگاه برخی اوزان عروضی (البته نه تمام آنها) بوده است و اینکه شعر را از ابتدا با اصول و فنونش فرا نگرفته ام و بیشتر از قوانین و عقل و منطق، احساساتم در سرودن نقش داشته اند و همیشه تصور کرده ام احساس و تصوری که قرار است شعر شود نوع وزنش را خودش انتخاب می کند و خود به خودی و بصورت ناخودآگاه وزن هماهنگش را در می یابد و مقصودم از سرودن توان آزمایی نبوده است و تنها برای دل خود سروده ام)...

    اما از آنجا که تا به امروز به دنبال مفهوم هرچه در هر کجا و البته در فرمایشات شما و اساتید دیگر برایم جدید و ناآشنا بوده است، کوتاهی نکرده ام، تا حدود اندکی با بحرها و ارکانشان آشنایی دارم...

    از این رو، تعاریف شما در مورد گریز از وزن (در ابتدا درون بحری و در نوع پیشرفته ی آن از بحری به بحر دیگر) نسبت به پرسونا، مرا به یاد مراسم تعزیه یا همان شبیه خوانی انداخت!.. نوع بیان آواز هر یک از شخصیت ها به نسبت نقشی که بر عهده دارند، رجزخوانی های حماسی و تند و تیز شخصیت های مخالف و موافق برای یکدیگر، پهلوانخوانی های شخصیت های منفی و در مقابل گفتگوها و تحریرهای شخصیت های مثبت که در قالب آواز در دستگاه های مختلف و حزن انگیز موسیقی اجرا می شود و ... همه ی اینها را می توان با بحرهای مختلف عروضی  مقایسه کرد و گویای اصلیست که شما درباره اش فرمودید؛ یعنی گریز از وزنی به وزن دیگر به نسبت پرسونا..

    الان بهتر از قبل فرمایشات شما را درک می کنم، البته اگر تصور و مقایسه ام اشتباه نباشد!

    از طرفی اگر اشتباه نکنم، "گوشه ی گریز"ی که فرمودید همان "گوشه" ایست که در دستگاه های مختلف موسیقی از آن یاد می شود. در موسیقی یعنی زبردستی نوازنده یا خواننده در هماهنگی نت ها، کوک ها و ... برای گریز از بخش اولیه یا همان درآمد به بخش اصلی و سپس به اوج.. که همین، فراز و فرودهای موسیقی و آواز را تشکیل می دهد بی آنکه ارتباط بخش ها از دست برود...

    و در شعر یعنی هنرمندی شاعر در تغییر و برگرداندن وزن و بحرهای عروضی بدون اینکه بندهای شعر ارتباطشان را با هم و مخاطب، ارتباطش را با کل شعر، داستان، بیان و آهنگ آن از دست بدهد...

    که همانطور که حضرت عالی فرمودید، این مرحله نیازمند تسلط کامل بر فرمشناسی بندها و گوشه های گریز است..

    با این حساب گوشه های گریز بخش های حساس و حرفه ای شعرند و احتمالا باید هم گویای ارکان بخش قبلی و هم مرتبط با ارکان بخش یا بند بعد در شعر  باشند و خوب در آوردن و خوش نشستن شان نقش بسزایی دارد و این خود، هفت خوانیست!...

     

    باز هم از نظر لطف و صبرتان در برابر زیاده گویی های این حقیر سپاسگزارم. امیدوارم مشکل اینترنت تان برطرف شده باشد و چشم هایتان بهبود یافته باشند و این همه پر گویی باعث آزار چشمانتان نشده باشد

    در مورد فرمایشاتتان در باب سرودن نیمایی با در نظر گرفتن اصل گریز از تقارن رکنی به عدم آن ، به روی چشم. از رهنمون هایتان بهره خواهم برد

     

    همیشه سالم و تندرست باشید

    سایه تان مستدام

     

     

    پاسخ:
    بله
    تمام برداشت هایتان درست و صحیح بود ، هدف متعالی نیمایی رسیدن به همان پتانسیلی هست که در نقالی و یا تعزیه خوانی و یا نمایشنامه شاهد آن هستیم ، 

    منظور از گوشه های گریز را هم درست درک کرده اید ، قبلن هم در سایت شعرنو بارها به کاربرد گوشه ها در دستگاه های موسیقی اشاره کرده بودم و گفته بودم که برای گریز از وزن در شعر چاره ای نداریم که به همان شیوه ای متوسل بشویم که در دستگاه های موسیقی و آوازی دارد اجرا میشود ، ولی متاسفانه کمترکسی منظور من را درک میکرد ، چون آنها شناخت فرمی از تنوع بندها در شعر نیمایی نداشتند و از همه مهمتر اکثریت شاعران شناختی از عروض نبمایی یا ندارند و یا اگر دارند در سرایش نیمایی به خاطر منزوی شدن این قالب  توانمند از آن استفاده نمب کنند ، 
    کامنت شما، مرا به وجد آورد ، 
    بلاخره یکی پیدا شد تا متوجه منظورم بشود ، 

    و اما تسلط بر تشخیص جایگاه و فرم گوشه ی گریز نبازمند شناخت اولیه ی فرمی تمام بندهاست ،  که در مورد این فرم ها سالهای گذشته مکاتبه داشته ایم و شما در نیمایی هایتان هم درست بکار گرفته اید ، البته یک ذوق سالم با تشخیص درست ریتمی و کشش مطلب بدون شناخت فرم ها هم می تواند بفهمد در حین سرایش فرم بندهایش چگونه باید باشد ، 

    همانطور که بارها در سایت شعر نو گفته ام ، در شعر نیمایی یک دسته از بندها را با نام بندهای کلاسیک می شناسیم که دارای برابری رکنی در مصراع ها هستند و فرم آنها از فرم قالب های کلاسیک پیروی می کند و طبق عروض کلاسیک سروده می شوند ، مثل همان بندهایی که در نیمایی بالا شما آنهارا در فرم غزل و مثنوی و چارپاره درست تشخیص داده اید ، 

    برای خلق پرسونا ، باید در دو چیز ابتدا به تبحر رسید ،
    ۱- شناخت فرمی تمام بندها + بندهای کلاسیک که تجربه ی آن را در شعر کلاسیک پشت سر گذاشته اید
    ۱-  شناخت عروض کلاسیک که این عروض قسمتی از عروض نبمایی ست ،   یعنی وقتی در نیمایی میخواهید از بندهای کلاسیک استفاده کنید باید بر مبنای عروض کلاسیک آنهارا بسرائید ، پس دانستن عروض کلاسیک جزو الزامات عروض نبمایی است ، برای همین است که بارها گفته ایم که کلاسیک هم از نظر فرم قالبهایش و هم از نظر عروض حاکم بر آن،  دروازه ی ورود به شعر نیمایی  ست .

    الان شما در مرحله ای هستبد که باید تجارب کلاسیکتان را وارد نیمایی بکنید ، چرا ؟ چون تمام کلاسیک قسمتی از توان شعر نیمایی ست ، و نیمایی همان کلاسیک توانمند شده و به بلوغ رسیده هست، هم بلوغ در محتوا، هم بلوغ در فرم ، هم بلوغ در عروض، هم بلوغ در زبان ورزی و ...

    بعضی جاها نیاز هست که گوشه ی گریز را در فرم بندهای کلاسیک اجرا کنیم ، حتی در دوربرگردانهای وزنی که نیازمند بخدمت گرفتن چند گوشه گریز هست ممکن هست یکی از گوشه ها نیازمند فرم کلاسیک باشند . برای همین است که ورود به گریز از وزن و خلق پرسونا را محول کرده ایم به مرحله ی سوم به بعد ، و از شما خواسته ایم در مرحله ی دوم نبمایی سرایی تان از تجمع تجارب سرایشی در سرودن نیمایی هایتان غافل نشوید ، هدف از این مرحله ورز دادن زبان سرایشی برای ورود به مرحله ی سوم هست ، 

    عرض ادب استاد بزرگوار

    نیمایی نابتان را جرعه جرعه نوشیدم 

    بقول حضور شریفتان، لب مریزاد

    واقعا لذت بخش است تجربه ی درک هر دو سبک و خودنمایی قالب های مختلف در یک شعر

    به وضوح حضور قالب هایی چون مثنوی، غزل و چارپاره را در دل این نیمایی حس کردم و بهره مند شدم

    از طرفی به خدمت گرفتن واژگان فرنگی یا رایج امروز در طول شعر کار بسیار جالبی بود مانند گرین کارت و ویلاباغ

    بنده هم سعی ام را طبق فرمایش شما در حفظ اصل گریز از تقارن رکنی به عدم آن در نوشته های نیمایی ام خواهم کرد، تا نوبت به اصول دیگر برسد

    قلمتان پربار چون همیشه

    در پناه مهربانی 

     

     

     

    پاسخ:
    درود بر مهربانوی نیمایی سرا

    چون با سابقه ی شعری شما آشنا هستم . کار چندان سختی برای شما نخواهد بود . شما در اکثریت قالب های کلاسیک تجربه ی عملی و موفق داشته اید .  و همچنین از نیمایی سرایان موفق هستید . ( البته وقتی از نیمایی در زمان حال صحبت می کنیم منظورمان آن مقدار از پتانسیل نیمایی هست که در قرن اخیر بالفعل شده است ) 

    دروازه ی ورود به نیمایی , کلاسیک هست .
    در این جمله ای که ذگر شد شرح دو واژه لازم هست .  
    اول واژه ی  ( نیمایی ) ست . 
    دوم واژه ی کلاسیک

    نیمایی , از لحاظ فرمی و ساختاری یک قالب تمام فول است .  و هنوز شاعران نیمایی سرای ما نتوانسته اند از تمام پتانسیل این قالب استفاده کنند . 
    پس ما با دو نوع نیمایی سر و کار داریم
    1- اول آن نیمایی ای می باشد که بصورت عملی در طول قرن اخیر آنرا تجربه کرده ایم و شاعران مظرحی مانند اخوان و سهراب و فروغ و مصدق و غیره را در این مرحله شاهد بوده ایم .
    2- و اما آن نیمایی که مد نظر ماست ,  چشم اندازی ست که از لحاظ تئوریک بیان شده ولی بصورت کاربردی , کاملن محقق نشده . 


    اینکه میگوییم  شعر کلاسیک دروازه ی ورود به شعر نیمایی هست , منظورمان آن نیمایی هست که در تعریف جامع خودش ملاک نظر ماست . نه آن نیمایی که تعریفی متناسب با بالفعل شدنش تا این لحظه را به او سنجاق کرده ایم .. 

    1- آنچه تا اکنون از نیمایی بالفعل شده است  در اصل مرحله ی مقدماتی نیمایی سرایی ست . تمام شاعران معروف نیمایی  که می شناسیم , در این مرحله قرار دارند . چون نیمایی با ظهور نثرسروده ها , دیگر حرکتی رو به جلو از خود نشان نداد . 

    2- مرحله ی دوم نیمایی سرایی , یکپارچه کردن تجارب کهن و تجارب نو سرایشی هست . یعنی تمام توان های سرایشی را از رودکی بگیر تا نیما یوشیج , باید بریزیم روی هم و آنها را در سرایش کاربردی کنیم .  این مرحله دقیقن همین کاریست که در شعر بالا سعی بر انجام دادن آن شده است . و در اشعار دیگر هم کم و زیاد از این شیوه استفاده شده است . 

    3- مرحله ی سوم نیمایی سرایی خلق اولین پرسونا هست . در این مرحله شاعر نیمایی سرا سعی می کند به تجربه در خلق اولین پرسونا نائل شود  . در این مرحله شاعر نیمایی سرا اولین و ساده ترین گریزهای وزنی را با ( گوشه ی گریز ) بصورت درون بحری انجام میدهد .

    4- مرحله ی چهارم نیمایی سرایی , همراه هست با خلق پرسونا و گریز بین بحری  . یعنی گریز وزنی از یک بحر به بحر دیگر . که نیازمند دوربرگردان وزنی ست . هر دوربرگردان از تعدادی گوشه ی گریز تشکیل می شود . ایجاد ( دوربرگردان وزنی ) برای گریز بین بحری نیازمند تشخیص بسیار بالا و تسلط کامل در فرمشناسی بندها و گوشه های گریز هست . 

    5- در مرحله ی پنجم نیمایی سرایی , شاعر نیمایی سرا باید بتواند گریز از وزن را بین بحرهای دور از هم انجام بدهد و تعداد پرسوناها را افزایش دهد .

    قبل از این مراحل , شاعر علاقمند به نیمایی باید تجارب قابل قبولی در قالب های کلاسیک و عروض خلیل ابن احمد فراهیدی کسب کرده باشد و دستی هم در نویسندگی بخصوص داستان نویسی داشته باشد و با هنرهای تجسمی  مثل مجسمه سازی و نقاشی در حد تجارب اولیه آشنایی داشته باشد . 

    از این لحاظ . شما  هم در کلاسیک و قالب های مختلفش صاحب تجربه هستید و هم در نقاشی و نویسندگی دستی به قلم و رنگ دارید .  و تجسم و تصور شما بسیار قوی ست .  پس شما مشکل چندانی نخواهید داشت .  فعلن از تمام تجارب سرایشی تان سعی کنید یکجا در خلق نیمایی استفاده کنید . با اینکار , شما قدم به مرحله ی دوم نیمایی سرایی گذاشته اید .  و در این مرحله باید کاملن تثبیت بشوید . تا از تجارب این مرحله در مرحله ی سوم بتوانید استفاده کنید . 


     
  • سپیده طالبی
  • سلام و عرض ادب و احترام
    جناب استاد شهروی گران مهر

    عالی بود و بسیار لذت بردم
    و خرسندم که پس از مدتی دوری از فضای مجازی نمیایی زیبای دیگری را به ما هدیه دادید

    پاینده باشید و قلمتان سبز

    پاسخ:
    درود بر مهربانو طالبی گرانمهر
    ممنونم از محبت و نظر لطفت و سپاس از حضور ارزشمندتون

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    http://www.shereno.com/9986/