دینِن به جِلَو وَندِن و رَو کِـن بـه قِیقـاج :
دینِن به جِلَو وَندِن و رَو کِـن بـه قِیقـاج
جَمجـاهِ فِـــریـدونِ یَجـــا دان به تـــاراج
اِز تَـهـدِه بِگِـر ، تـا به سَـرِ مِل پُــلِ مَحشَر
مامور هِدِن ، زِت بِگِرِن ، تا که تَرِن ، باج
بَر نیخورِه اَر بِت ، اِگُمِت کُـر ؛ کـه پِیَمبَـر
بی خَر ، نَتَرِستَک که بِنِـه پاسِه به مِعراج
چَنـدُوو نـه عِجیوِه کـه مِـنه دولت تــازی
هـر سـال زِ نَو تـازه کُنِن ، قصـه ی حَـلاج
مُلمــار کُمِس سیره وُ مُــردُم هَمـه گُـسنِن
قاضیس لِهِــر چَشمِ وُ مُــردُم همه مُهتاج
وَختی کـه تُنه نی بــه لَـوِت ، قَدرشِناسی
مَعلـومه که آلِـشت کُـنِن ، فوطِنه وا تــاج
واهَم کــه خُــدا ریسه بِدَرگَــرنه زِ مَــردُم
وَختی کـه بِلیطِن اِبُــرِن ، کِشت کُنِن کاج
دینِن ... دین را
به جِلَو وَندِن و ... به جلو انداختند و
رَو کِـن بـه قِیقـاج ... به قیقاج به راه افتادند ( قیقاج ... چنانچه سواره به تاخت بروند و تیراندازی بکنند به آن قیقاج می گویند)
جَمجـاهِ فِـــریـدونِ ... تختگاه فریدون
یَجـــا ... یکجا
دان به تـــاراج ... به تاراج دادند
اِز تَـهـدِه بِگِـر ... از گهواره بکیر
تـا به سَـرِ مِل پُــلِ مَحشَر ... تا به سر پل موی مانند محشر
مامور هِدِن... مامور هستند
زِت بِگِـرِن ... از تو بگیرند
تا که تَرِن ... تا که می توانند
باج ... پول زور ، نوعی مالیات
بَر نیخورِه اَر بِت ... اگر به تو بر نمی خورد
اِگُمِت کُـر... ای پسر به تو می گویم
کـه پِیَمبَـر ... که پیامبر
بی خَر ، نَتَرِستَک ... بدون خر نمی توانست
که بِنِـه... که بگذارد
پاسِه به مِعراج ... پای اش را به معراج
چَنـدُوو ... چندان
نـه عِجیوِه ... عجیب نیست
کـه مِـنه دولت تــازی ... که تویِ دولت تازی
هـر سـال زِ نَو ... هر سال از نو
تـازه کُنِن ... تازه کنند
مُلمــار... ماردوش ، ضحاک
کُمِس سیره وُ ... شکمش سیر و
مُــردُم هَمـه گُـسنِن... مردم همه گرسنه اند
قاضیس... قاضی اش
لِهِــر چَشمِ وُ ... حریص چشم است و
مُــردُم همه مُهتاج... مردم همه نیازمند
وَختی کـه ... وقتی که
تُنه نی ... تو را نیست
بــه لَـوِت قَدرشِناسی ... قدرشناسی به لبت
مَعلـومه که ... معلوم است که
آلِـشت کُـنِن ... عوض بکنند
فوطِنه وا تــاج ... عمامه را با تاج
واهَم کــه خُــدا ... باید هم که خدا
ریسه ... رویش را
بِدَرگَــرنه ... برگرداند
زِ مَــردُم ... از مردم
وَختی کـه... وقتی که
بِلیطِن اِبُــرِن ... بلوط را می بُرند
کِشت کُنِن کاج ... کاج می کارند