بَس که لَونِه کُهد آ فَرهاد و عِشقِس قـام کِرد :
بَس که لَـونِه کُهد آ فَـرهـاد و عِشقِس قـام کِرد
دُنگُـلِ تـی هـارِسه ؛خُسرَو به وَعده ، رام کِرد
وا دلِ حَسرَتکَـشُم ، اِی کَـد تَــرالِ تـی دُرُشـت
بُرگِ چَوگِت کِـرد او کاری کـه گُـرزِ سام کِرد
شیـم بَختـی حاصـلِ جَنـگ و جَـرِ عَـلق و دِله
خُت مَیَـر وا تی بِوینی ؛ بختِ شیـمُم چـام کِرد
ایل بـاوادی زِ یَک پاشِست و دَســتِ روزگـار
جـا دَبـیـتِ اَکــبَــری ، شَـولارِ کُـردی پام کِرد
گَتگُداری سَر زِ خود، وا او همه دل واپَسیس
بی دُرُنگی ئی دِلُم، کاری که زِس نیخام، کِرد
اَوَلِ خِلقَت ؛ خُـدا وَختـی کِلِ خُس ، وَنـد جام
تا که دی اِز خُس سَرُم وا سیو قَستِ جام کِرد
وایـو کـه خـاخـام و شِیخِـن سَـردِیـارونِ خُـدا
پاک ئـی دُنیـا خَراویـن ، شیـخ یا خاخـام کِرد
اَر دِلی گوشِس بِدِهکارِ خِرَد بی ، کِی تَرِست
شِیطُوِه فوطه به سَر ،یک عُمر مانه خام کِرد
۱_ آ فرهاد از بس که لبش را گاز گرفت و عشقش را پنهان کرد . زیباروی چشم هار اش را خسرو با وعده ای رام نمود .
۲_ ای قامت ترال ( ترال = شاخه ی نورس) چشم دُرُشت ؛ آن ابروی کشیده ات با دل حسرت کش من کاری کرد که گرز سام انجام می داد.
۳_ شوم بختی نتیجه ی جنگ و دعوای بین عقل و دل می باشد. خودت مگر به چشم ببینی که بخت شومم با من چکار کرده است.
۴_ ایل بابادی از هم پاشید و دست روزگار بجای شلوار دَبیت اکبری ، شلوار کُردی به پایم کرد .
۵_ گهگداری این دل من با آن همه دلواپسی که دارد ، سر از خود و یواشکی کاری که ازش نمیخواستم انجام داد.
۶_ اول خلقت وقتی خدا کنار خودش جایم را انداخت ، تا دید از خودش سر هستم با سیب قصد جایگاهم را نمود .
۷_ با اینکه خاخام و شیخ سرشناسان خدا می باشند . تمام این خرابی دنیا را شیخ یا خاخام انجام داده است.
۸_ اگر دلی گوش اش بدهکار خرد بود کِی شیطان فوطه بر سر می توانست یک عمر ما را خام خودش بکند.
معنی لغات :
بَس که لَونِه کُهد ... از بس که لبش را گاز گرفت
عِشقِس قـام کِرد ... عشق اش را پنهان نمود
دُنگُـلِ ... زیبارویِ
تـی هـارِسه ... چشم هارش را
وا دلِ حَسرَتکَشُم... با دلِ حسرت کِش من
کَد ... هم معنی قامت می دهد و هم معنی کمر
تَــرال ... به شاخه نورَس تَرال میگویند
تـی دُرُشـت ... چشم دُرشت
بُرگِ چَوگِت... ابروی کشیده ات
شیـم بَختی ... شوم بختی
حاصـلِ ... نتیجه ی
جَنـگ و جَـرِ ... جنگ و دعوایِ
عَلق و دِله ... عقل و دل است
خُت مَیَر ... خودت مگر
وا تی ... با چشم
بِوینی... ببینی
بختِ شیمُم ... بخت شومم
چام کِرد ... چکارم کرو
ایل بـاوادی... ایل بابادی
زِ یَک پاشِست و ... ازهم پاشید و
جـا دَبـیـتِ اَکــبَــری... بجای شلوار دبیت اکبری ( معروف ترین برند دبیت )
شَـولارِ کُـردی ... شلوار کُردی
پام کِرد ... پایم کرد
گَتگُداری ... گهگداری
سَر زِ خود ... سر از خود
وا او همه ... با آن همه
دل واپَسیس ... دلواپسی اش
بی دُرُنگی ... یواشکی
ئی دِلُم ... این دلم
کاری که زِس نیخام، کِرد... کاری که ازش نخواستم کرد
وَختی ... وقتی
کِلِ خُس... کنار خودش
وَند جام ... جایم را انداخت
تا که دی ... تا که دید
اِز خُس سَرُم ... از خودش سرم
وا سیو ... با سیب
قَستِ جام کِرد ... قصد جایگاهم را نمود
وایـوکـه ... با اینکه
خـاخـام و شِیخِن ... خاخام و شیخ هستند
سَـردِیـارونِ خُدا... سرشناسان خدا
پاک ئـی دُنیـا خَراوین... تمام این خرابی دنیا را
پاک ... در گویش بختیاری هم معنی تمیزی میدهد و هم معنی کُل یک چیز و هم معنی عصمت
شیخ یا خاخام کِرد... شیخ یا خاخام باعث بود
اَر دِلی ... اگر دلی
گوشِس ... گوش اش
بِدِهکــارِ خِرَد بی... بدهکار خرد بود
کِی تَرِست ... کِی می توانست
شِیطُوِه فوطه به سَر... شیطان عمامه به سر
یک عُمر مانه خام کِرد... یکعمر مارا خام بکند
