زندگینامه ی اسکندرخان عکاشه بابادی بختیاری :
اسکندر خان از طایفة عکاشه، بابادی باب، شاخة هفت لنگ ایل بختیاری در سال1285ق در موچگان واقع در چهارمحال بختیاری متولد گردید. پدرش حبیب الله خان، فرزند اسدالله خان بابادی عکاشه و مادرش بی بی معصومه دختر جعفرقلی خان بابادی عکاشه بود. جد بزرگ اسکندرخان موسی خان بابادی عکاشه نام داشت. او خان کل طایفه بابادی بود که در سال 1269ق به دستور میرزا تقی خان امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدین شاه، در اصفهان به قتل رسید. اسکندرخان از دوران کودکی علاقة بسیاری به کسب دانش و تعلیم و تربیت داشت. بنابراین یکی دو سال را نزد ملا به تحصیل علم گذراند. دوران نوجوانی و جوانی خود را در میان طایفة عکاشه و در مناطقی چون موچگان، گردبیشه و غیره سپری نمود. علاقة بسیاری به همنشینی با اشخاص ادیب و باسواد داشت. در جوانی عاشق دختری قشقایی از طایفه ایگدر گردید که نوش آفرین نام داشت. اما این عشق شورانگیز منجر به وصلت نگردید و با ناکامی مواجه شد. شکست در وصل به معشوق باعث گردید تا اسکندرخان مجنون وار در غم فراق و هجران معشوق که در این زمان فوت کرده بود، سرودن اشعار عاشقانه را آغاز نماید. ناکامی در این عشق موجب گردید تا چشمه شاعری وی جوشش کرده و دو بیتی های جذاب و شورانگیزی به سبک باباطاهر و فایز دشتستانی از وی به یادگار بماند که به زبان عموم مردم آن روزگار مترنم گردیده بود. طایفة اسکندرخان به حسین قلی خان ایل خانی کل بختیاری وابستگی داشتند و حتی دختر ایلخانی به عقداصلان خان برادر بزرگتر اسکندرخان درآمده بود، اما پس از قتل حسین قلی خان ایل خانی در رجب 1299 به دست شاهزاده ظل السلطان در اصفهان، شرایط و اوضاع دگرگون گردید. رضاقلی خان ایل بیگی برادر کوچکتر ایلخانی، پدر اسکندرخان را مجبور نمود تا دختر ایل خانی را از پسرش طلاق داده و دختر حاجی ایل خانی را به ازدواج درآورد. با این مواصلت خانواده اسکندرخان از این پس به سلک وابستگان اولاد حاجی ایل-خانی درآمدند. با مرگ اصلان خان، اسکندرخان، زن برادر را به عقد خود درآورد و بنابراین خود داماد خوانین جناح حاجی ایل خانی گردید.
اسکندرخان در جوانی جزو سواران بختیاری پارکابی ناصرالدین شاه گردید و برای انجام این مأموریت مدتی را در تهران سپری نمود. او به علت داشتن سواد و معلومات ادبی، تاریخی و قوت بیان، خیلی زود گوی سبقت را از دیگران ربوده و به مجلس خوانین بختیاری راه پیدا کرد. همین خصوصیات و ویژگیهای فردی به همراه جسارت در گفتار و شجاعت در عمل باعث گردید که ارتباط دوستانه و صمیمی با اسفندیار خان سردار اسعد(اول) ایل خان وقت بختیاری برقرار سازد. با مرگ اسفندیارخان، اسکندرخان با جانشین وی محمدحسین خان سپهدار حشر و نشر و وابستگی پیدا نمود و دائماً در رکاب وی مأموریت های مختلف می رفت. با مرگ سپهدار، اسکندرخان به برادر کوچکتر وی به نام نصیرخان سردار جنگ پیوست و در رکاب او در مأموریت های مختلف در خوزستان، بهبهان و کهکیلویه و بویراحمد شرکت نمود. به هنگام به توپ بستن مجلس و آغاز استبداد صغیر محمدعلی شاهی، امیرمفخم و سردار جنگ و دیگر پسران حاجی ایلخانی به تهران رفتند و به محمدعلی شاه مستبد پیوستند. اسکندرخان نیز که وابسته به این خانواده و داماد آنها بود، به ایشان پیوست و لقب « ضیغم نظام» را بنابر تقاضای آنها از محمدعلی شاه بدست آورد. او در جنگ های میان مشروطه خواهان و مستبدان در فتح تهران و سقوط محمدعلی شاه توسط مشروطه خواهان به چهارمحال بختیاری بازگشت.پس از انتصاب نصیرخان سردار جنگ به حکومت یزد، اسکندرخان نیز به همراه وی رفت و به سمت نایب الحکومة ابرقو منصوب گردید و در برقراری نظم و امنیت آنجا اقداماتی به عمل آورد. او سپس به چهارمحال بختیاری بازگشت. پس از ورود مجدد محمدعلی میرزای مخلوع به کشور و تلاشش برای استرداد تاج و تخت، دولت مشروطه از بختیاری ها کمک خواست و سواران بختیاری عازم تهران شدند. اسکندرخان نیز با چند سوار به حمایت از نظام مشروطیت برخاست و در جنگ های ساوه، اشترینان، قلعه شورجه، همدان و کرمانشاه برضد سالارالدوله، برادر محمدعلی میرزا، رشادت و جنگاوری نمایانی از خود بروز داد.
با شکست سالارالدوله و خروج او و برادرش محمدعلی میرزا از مرزهای ایران، اسکندرخان نیز همراه با بقیه سواران بختیاری به ولایت بازگشت و مدتی بعد طی فرمان احمدشاه قاجار ملقب به « ضیغم الدوله» گردید. او از آن پس در رکاب خوانین جناح حاجی ایلخانی همچون نصیرخان سردار جنگ و پسرش غلامرضاخان سردار بختیار که خواهرزاده اسکندرخان نیز بود، به شهرهای یزد، نائین و اصفهان مأموریت یافت و در جنگ با اشرار معروف اصفهان به نام های رضا جوزدانی و جعفر قلی چرمهینی و سرکوب آنها شرکت نمود. او سپس مأمور نظم و نسق آباده گردیده و پس از آن به حکومت ابرقو منصوب شد. اقدامات اسکندرخان در برقراری نظم و امنیت در ابرقو به گفته خودش موجبات رضایت و خشنودی مردم این شهر از حکومت او را به دنبال داشت. بنابراین به خواست اهالی ابرقو، اسکندرخان یک بار دیگر حاکم ابرقو گردید. این آخرین حکومت و در حقیقت آخرین مأموریت اسکندرخان بود. پس از مدتی استعفا داد و برای همیشه از امور اداری، سیاسی و حکومتی کناره گرفته و خانه نشین گردید. او چند سال بعد در 1347ق در منزل شخصی اش در اصفهان درگذشت و در قبرستان تخت فولاد اصفهان در تکیة میر فندرسکی مدفون گردید.
اسکندرخان عکاشه علاقه و اشتیاق وافری به تاریخ نویسی داشت. بنابراین شرح حال خود و طایفه و اجدادش را نگاشته و به صورت کتابی تحت عنوان« تاریخ ایل بختیاری» درآورد. این کتاب به دو فصل یا قسمت تقسیم می شود. فصل اول تحت عنوان « کشف النسب » شرح و اتفاقات طایفة بابادی عکاشه را از قدیم الایام تا زمان تولد نگارنده در بر می گیرد و قسمت دوم تحت عنوان « کشف الاسرار» شرح احوال و اتفاقاتی که بر مورخ رخ داده است را از بدو تولد تا آخرین سال های زندگی وی را شامل می شود. در مجموع این کتاب به شرح احوال و رویدادها از جمله جنگ و صلح های نویسنده و اجداد و طایفه او می پردازد و به نظر می رسد که نوشته های مورخ خالی از خودستایی و مبالغه نباشد. امیر حسین عکاشه و موسی خان عکاشه پسران اسکندرخان ضیغم الدوله می باشند.
برای خواندن منطومه ی عاشقانه ی ( اسکندر و نوش آفرین) کلیک کنید
منظومه ی اسکندر و نوش آفرین سروده ی شادان شهرو
- ۰۰/۰۷/۱۵
باسلام .مایکل از طوایف پردنجان هستیم .اسم یکی از بزرگانمان یعنی جدمان ا قاسم بوده که اسم پدرش موسی بوده .میخاستم بدانم اد کدوم طایفه هستیم .الان ساکن پردنجان هستیم