شعر نیمایی , شعری که هنوز درک دُرستی از آن در جامعه ادبی وجود ندارد :
به قلم شادان شهرو :
✍️ عروض نیمایی , در امتداد عروض کلاسیک است .
خود شعر نیمایی هم در امتداد رو به رشد شعر کلاسیک است .
یعنی , شعر کلاسیک , هم در عروض و هم در قالب و هم در محتوا , خودش را بهینه کرد و اسمش را گذاشته ایم نیمایی .
نیما خودش میگوید : که من عروض خلیل ابن احمد فراهیدی را توسعه دادم . نگفته است که من یک عروض جدید آورده ام .
متاسفانه خیلی ها , حتی در میان فارغ التحصیلان دانشگاه ها فکر میکنند شعر نیمایی چه در قالب و چه در عروض جدا از کلاسیک است .
حالا چرا این اتفاق افتاده است ؟
و چرا تصور نادرستی از شعر نیمایی در سطح جامعه ادبی رایج شده و علت آن چیست ؟؟
علت در خود نیماست
نیما دو چهره ی متفاوت دارد .
یکی (نیمای شاعر است)
و دیگری ( نیمای تئوریسین )
تعریفی که از شعر نیمایی رایج شده است برخاسته از سُروده های نیماست .
کدام نیما ؟؟؟
نیمای شاعر , نه نیمای تئوریسین .
نکته همین جاست .
نیمای شاعر , در حد و اندازه ی نیمای تئوریسین نبوده و نیست .
نیمای شاعر ,( در یک نگاه کلی ) , یک شاعر متوسط نیمایی است . حتی در شعر نیمایی که برآمده از تئوریهای خود اوست .
ولی نیمای تئوریسین چطور ؟؟
اینجا قضیه کاملن فرق می کند .
نیمای تئوریسین , یک شخصیت بسیار اندیشمند و برجسته و جسور است .
ما باید شعر نیمایی را , بر اساس دیدگاه های نیمای تئوریسین تعریف کنیم نه بر اساس سُروده های نیمای شاعر .
نیمای تئوریسین , تئوریهای خودش را یکجا عرضه نکرده است . بلکه بصورت پازلی پراکنده در آثار نوشتاری خودش مثل ( حرف های همسایه - ارزش احساسات - تعریف و تبصره - نامه به شین پرتو - و نامه ها ) به یادگار گذاشته است . آن هم با نثری سنگین .
جامعه ی ادبی ما با تکیه بر (نیمای شاعر ) بوده است که شعر نیمایی را تعریف کرده است .
اشتباه جامعه ادبی ما , دقیقن , همینجاست .
زیرا , نیمای شاعر را ملاک قرار داده است نه نیمای تئوریسین .
نیمای شاعر در ابتدای فرایند شعر نیمایی ست . نه در انتهای آن .
و همیشه آنچه در ابتدای یک فرآیند بالفعل می شود 1 همه ی آن فرآیند نیست 2- دارای آن قوت بیانی که باید باشد نیست . نوعی آزمایش و خطاست برای رسیدن به فرمی قانونمند که تئوری منطبق با منطق ریاضی , آنرا توصیه می کند .
نیمای شاعر, شاعری ست که در ابتدای فرآیندی قرار دارد که میکوشد , قسمتی از آن تئوری فرآیند ساز را ( به تناسب طبع و ذوق خودش) بالفعل کند .
حتی در همین حد از آن فرآیند , شاگردان نیما مثل اخوان ثالث صدها بار بهتر از نیما عمل کرده اند .
یعنی نیمای شاعر در مقام شعر , در ابتدای تئوریهایی هست که خودش ترسیم کرده است .
ما باید ( تعریف شعر نیمایی را ) از دل تئوریهای ( نیمای تئوریسین) استخراج کنیم نه از دل اشعار ( نیمای شاعر ) .
نیمایوشیج , تمام عمرش , صرف این شد که به شاعران سنتی سرا بقبولاند که شعر , فقط تقارن مصراع ها در فرمی خاص نیست . بلکه می تواند علاوه بر متقارن بودن مصراع ها از لحاظ رکنی , نامتقارن هم باشد و از فرمی سیال برخوردار باشد . و همچنین این موضوع که شعر معاصر باید متاثر از زمانه اش باشد و در تصویرسازی و مفهوم پردازی و محتوا پروری باید متناسب با بینش و نگرش امروزش قدم بردارد نه قرن های گذشته .
حالا فکرش را بکنید که چه برخوردهایی با نیما تئوریسین از طرف متعصبان سنتی سُرا شده است .
نیما , عمرش را گذاشت روی سروده هایی که به متعصبان سنتی سرا بفهماند که مصراع ها را هم می توان در حالت عدم تقارن سرود . و این بمعنی نفی تقارن نیست . نیما نیامد که بگوید تجارب هزار و صد سال شعر فارسی را دور بریزید .
تجربه ها را که دور نمیریزند .
عادت ها را دور میریزند .
قفل شدن در یک جریان سرایشی را دور میریزند .
غافل شدن از خود و محیط و طبیعت را دور میریزند .
شاعران ما هزار و صد سال آنطور که باید با طبیعت و طبع واقعی شان مانوس نبودند . تمام شاعران کم و زیاد کُپی پیست همدیگر و دنباله روی یک جریان سرایشی راکد بودند . مگر تعدادی خاص که جریان ساز بودند .
صدها منظومه برای تقابل با شاعران خاص سروده شد .
یعنی به افزایش حجم همت گماشته بودیم .
فعلن نقل این بحث ها مد نظرمان نیست و به موضوع بر میگردیم .
ما هنوز هم از تجارب سرایشی سبک خراسانی و عراقی و هندی در سروده هایمان استفاده می کنیم . قرار نیست ما این تجارب را دور بریزیم . ولی اعتیادات ذوق خفه کن را بله . آنها را باید دور ریخت .
تا کی می بایست چشم معشوقه را به نرگس و قامتش را به سرو و زلفش را به سمن و ابرویش را به کمان و لبش را به لعل و .... غیره تشبیه کنیم .
شاعر خلاق به دنبال تشبیهات جدید میرود .
به دنبال استعاره های جدید می رود .
به دنبال ترکیب های اضافی و وصفی جدید میرود و ....
به دنبال نگرش جدید می رود . هم به خود , هم به محیط , هم به جامعه ...
نیما آمد تا این رویه غلط را اصلاح کند .
و نه تنها شعر,
بلکه بر سایر هنرها هم تاثیر گذاشت .
او آمد و عمرش را صرف تفهیم موضاعاتی کرد که برای سنتی سرایان خرق عادت محسوب می شد و به نوعی دهن کجی به سابقه ی دیرپای شعر سنتی فارسی.
نه تنها به او مجال و فرصتی ندادیم که وقتش را صرف کاربردی کردن قسمت اعظم تئوریهایش بکند . بلکه آمدیم و آن مقدار از تئوریهایش را که بالفعل شده بود را بعنوان شعر نیمایی معرفی کردیم .
و در آخر , نیما ذات الریه گرفت و چراغ عمرش برای همیشه خاموش شد . با حرف هایی که دوست داشت به اهلش بزند . ولی چنین فرصتی را بدست نیاورد .
اینکه من شادان شهرو در برخی اشعار نیمایی ام از بندهای نامتقارن وزنی وارد بندهای متقارن وزنی می شوم و خارج میشوم طبق تئوریهای نیما دارم انجام میدهم و ابداع من نیست . البته نیمای تئوریسین نه نیمای شاعر . زیرا نیمای شاعر در کاربردی کردن تمام تئوریهای خودش هم , مجال و فرصتی نیافت .
در مبحث گریز از وزن . (چه بصورت درون بحری) و چه بصورت (بین بحری ) اینها آن قسمت از تئوریهای نیماست که باید بالفعل بشوند . با اینکه فروغ و چند شاعر نیمایی دیگر کارهای ابتدایی انجام داده اند ولی کارهای صورت گرفته ی آنها با آنچه نیمای تئوریسین در نظر داشته خیلی فاصله دارد .
نیمای تئوریسین میگوید ( پرسونا ) باید خلق کرد .
چه تعداد از شاعران معاصر ما میدانند
پرسونا چیست و در خلق آن باید چگونه عمل کرد ؟؟
و اینکه اگر پرسونا خلق شد , شعر ما , چه فضایی از لحاظ قالب و عروض خواهد
داشت ؟؟؟؟؟؟
هنوز در ذهن خیلی از شاعران ما این تصور از شعر نیمایی وجود دارد که شعر نیمایی : تعدادی مصراع کوتاه و بلند است که زیر هم نوشته شده باشند و هرجا شاعر میلش بکشد می تواند از قافیه استفاده کند . و البته جای قافیه هم مشخص نیست !!!
این تصور جامعه ی ادبی ما از شعر نیمایی ست .
جامعه ای که نمیدانند ( قالب نیمایی ) گسترده ترین قالب و ( عروض نیمایی ) گسترده ترین عروضی هست که شعر فارسی توانسته است آنرا بصورت تئوری ارائه بدهد .
تئوری که در منطق ریاضی خود قابلیت کاربردی شدن را دارد . چون منطق ریاضی بر آن حکومت می کند .
وقتی میگوییم قالب نیمایی , یعنی از
قالبی صحبت می کنیم که تمام قالب های شعر
کلاسیک را در گوشه ای از توانایی ساختاری خودش جا داده است . زیرا فرزند بلندپرواز شعر کلاسیک است و میخواهد دنیای نوینی بسازد و این توان را در خود کاملن می بیند . به اضافه ی داشته هایی که پدرش ( شعر کلاسیک) نداشت و او دارد .
ما وقتی میگوییم عروض نیمایی , یعنی از عروضی داریم صحبت می کنیم که تمام عروض خلیل ابن احمد فراهیدی را هم در دل خودش دارد به اضافه ی پهنای باندی بیشتر از آن
خیلی ها به من میگویند که اشعار نیمایی تو ترکیبی از نیمایی و کلاسیک است . در صورتی که اینطور نیست . و تصور آنها اشتباه است .
شعر من , فقط شعر نیمایی ست .
و در نیمایی مصراع های ما می توانند هم تقارن رکنی داشته باشند و هم عدم تقارن رکنی .
ما در شعر نیمایی می توانیم چند وزن داشته باشیم .
وقتی شما طبق توصیه ی نیما به سمت خلق پرسونا باید بروید , هرکدام از پرسوناهای شما باید دارای تیپ شخصیتی و فرم بیانی خودش باشد . و این فرم بیانی هست همکاری اوزان را تقاضا می کند .
یعنی نمی توانید از یک وزن برای تمام پرسوناهای خودتان استفاده کنید .
حتی از لحاظ نحوی هم , بیان هر پرسونا , لازم هست متفاوت از پرسونای دیگر باشد . یعنی شما باید برای خلق پرسونا تمام شاخصه های شخصیتی را در نظر داشته باشید .
و این یعنی ...
با در نظر گرفتن فضای حال و حاضر جامعه ی شعری کشور , بیش از 99 درصد از شاعران ما , توان ورود به این عرصه را ندارند .
چرا ؟؟
چون شناخت های اولیه را ندارند .
چون درک درست از شعر نیمایی , در میان همگان وجود ندارد . و آن معدود افرادی که چنین درکی را دارند , صدایشان به گوش های شنوای علاقمند نمی رسد .
اخوان ثالث , جسورانه وارد گود خلق پرسونا شد .
ولی اقدام صورت گرفته و جسورانه ی ایشان با اینکه در شروع این فرایند بدیع قرار دارد , نماینده ی آنچه باید باشد نیست . ولی ارزشمند است .
چرا ؟؟
زیرا پله ای ست برای شاعران نسل بعد از خودش برای برداشتن قدم های محکمتر .
خلق پرسونا در شعر , راحت نیست .
زیرا ذهن شاعران ما عادت زده ی مسیرهای به دیگرسو رفته است . و شاملو بانی یکی از این مسیرهاست .
برای خلق پرسونا علاوه بر ذوق ( یعنی داشتن پارامترهای زیباشناختی فردی ) باید ,شناخت وسیعی از انسان و جامعه و مقولات مرتبط با آن دو داشت .
چند سال هست که شعری نسروده ام .
تمام این مدت را در اوقات فراغتم اختصاص داده ام به مطالعه در مورد انسان و جامعه و دانش های مرتبط با آنها .
چشم اندازی که نیما برای شعر فارسی ترسیم کرده است به قله ای شبیه است بسیار مرتفع تر از قله ی اورست .
در دنیا , علاقمند به کوهنوردی بسیار بسیار زیاد است .
ولی کوهنوردی که بتواند به قله ی اورست صعود کند... , بسیار کم .
با اینکه تعداد معدودی می توانند به قله ای که نیمایوشیج تئوریسین بصورت تئوری ارائه داده است صعود کنند . ولی تمام کمپ ها در این مسیر رو به قله , به تناسب جایگاه , جذابیت خودش را دارد . و خالی از لطف نیست .
- ۹۹/۰۴/۲۹
سلام و عرض ادب مجدد استاد ارجمند
امیدوارم حالتان خوب و اوضاع بر وفق مرادتان باشد
سپاسگزارم از پاسخگویی و مطالب ارزشمندی که فرمودین و همچنین بهایی که به این حقیر، نظرات و نگاشته هایم می دهید، با علم بر اینکه همه چیز در راستای یک هدف بزرگ است و آن اعتلای سبک وزین نیمای فقید است
در مورد به چالش کشیدن قلمم در تغییر از تقارن رکنی به عدم آن،... به روی چشم. سعی می کنم با سرودن بیشتر تجربیات بیشتری در این زمینه کسب کنم و در این زمینه از راهنمایی های ارزشمندتان بهره خواهم گرفت.
منتظر شعری که فرمودید بعنوان مثال به اشتراک خواهید گذاشت خواهم بود.
باز هم از لطف و توجه تان سپاسگزارم و عذر تقصیر بابت گرفتن وقت گرانبهایتان
برقرار باشید
در پناه مهر