زیبایی در کشف و شهود :
👇
هنرمند / به دنبال کشف زیبایی هاست .
( زیبایی ) فقط در رعایت کردن تناسب ها و تقارن ها نیست.
بشر برای سنجش ( زیبایی ) یک پارامتر مشخص و ثابت ندارد .
( زیبایی ) متاثر از قانون ( نسبیت ) است .
همه ی نسبیت به داشتن تقارن و تناسب نیست .
گاه ( زیبایی ) خودش را در ( عدم تقارن ها ) و ( عدم تناسب ها ) نشان می دهد .
گاه ( زیبایی ) در زیر پوست ِ یک فکر , یک عمل , یک باور, مخفیست .
گاه ( زیبایی ) داروست .
گاه ( زیبایی ) خودِ درد است. اگر درد را خوب بشناسیم .
گاه هر ( شناختی ) ... عین ( زیبایی ) است .
گاه ( زیبایی ) رنگ پذیر است . و به هر رنگی در می آید .
گاه ( زیبایی ) بی رنگ است .
گاه ( زیبایی ) شکل پذیر است .
گاه ( زیبایی ) ظرف است و گاهی هم مظروف ..
گاه تصور می شود و گاهی تجسم ..
گاه شنیده می شود و گاهی لمس می شود .
گاه بسیط است و گاه غیربسیط
در رگ او خون نسبیت جاریست .
هنرمند " خواه نقاش باشد , خواه پیکره تراش ...
خواه شاعر باشد , خواه نویسنده ...
خواه عاقل باشد , خواه مجنون ...
خواه دوره گرد باشد , خواه سـیاسـتمدار ...
( زیبایی ) در هر چشمی , چشمک می زند ..
در هر ( صدایی ) طنین می شود ...
در هر ( رگی ) می جوشد ...
در هر ( قلبی ) می طپد ...
( زیبایی ) گاه در ( واژه ها ) منقبض و منبسط می شود .
گاه , مثل کوه یخ است . دو سوم آن مخفیست .
هنرمند , کارش کشف زیبایی ست ,
زیبایی , گاه در زیر پوست پدیده ها تلاطم دارد / نوسان دارد / جاذبه دارد / دافعه دارد .
زیبایی فقط به خال و خط و چشم و زلف و ابرو نیست .
زیبایی فقط در صورت نیست . دو سومش در بطن پدیده هاست .
گاه در چندش آورترین پدیده , دلبری می کند .
گاه , در متعفن ترین نجاست ( شهادتین ) به لب دارد .
گاه , عُمق دارد / بُعد دارد / ارتفاع دارد / طول دارد / عرض دارد ..
( زیبایی ) گاه آن صورتی ست که ناپیداست . اگرچه صورت پیدای آن چندش آور و متعفن باشد .
( زیبایی ) در ستون ِ فقرات یک ( باور ) شما را سرِ پا نگاه می دارد .
و چه بسیارند زیبایی هایی که از چشم من و شما پنهان مانده اند .
گاه یک ( باور ) روکشی می شود که ما زیبایی را نبینیم .
گاه یک ( عمل ) سد می شود که ما زیبایی را نبینیم .
گاه یک ( اندیشه ) پرده می شود که ما زیبایی را نبینیم .
گاه ( زیبایی ) مانع دیدن ( زیبایی ) می شود .
( زیبایی ) به تناسب ( درک) حاصل می شود .
( زیبایی ) یک چهره ندارد ... هر کس چهره ای از او را می بیند , می شنود , لمس می کند , می بوید و وصف می کند . گاه این توصیفات متجانسند و گاه متضاد ...
شاعر به دنبال این نیست که نسخه ی درمان را بپیچاند .
او / فقط کاشف زیبایی هاست .
او / به زیر پوست پدیده ها نفوذ می کند تا زیبایی را استخراج کند . حتی اگر روی آن پوست پر از جِرم و چرک باشد .
او / فقط رونمایی می کند . چرا که اگر قضاوت کند . او دیگر شاعر نیست . بلکه قاضی ست . اگر عیب بگیرد . او , منتقد است نه شاعر ...
شاعر فقط مصالح را می چیند . فقط سفره را می گستراند . قضاوت با او نیست . قضاوت با مخاطب است.
محتوای شعر / یعنی /آنچه شاعر روی سفره می چیند چه عسل حکمت باشد و چه خرمالوی عرفان ..