نیما و شعر مُدرن / از نگاه شاپور جورکش :
🔰🔰🔰
✍️ «بوطیقاى شعر نو»، نگاهى دیگر به نظریه و شعر نیما یوشیج، نوشته ی شاپور جورکش است .این کتاب دربرگیرندهى مقالهها و تحقیقى در مورد کار و ویژگیهاى نوآوریهاى نیماست. شاپور جورکش می کوشد نشان دهد که اغلب پیروان نیما جنبههاى اصلى بدعتهاى او را درنیافتهاند.
جورکش اعتقاد دارد که «نیما شصت سال پیش متوجه شده بود که شعر کلاسیک ما به بنبست رسیده» و این بنبست، برخلاف آنچه بسیارى از پیروانش معتقد بودند، پیش از آنکه به ساختار شعر ربط داشته باشد به میدان و زاویهى دید شاعر مربوط است: «نظر نمیا این بود که شاعر کلاسیک ذهنیت خودش را مىنویسد. در نگاه کردن به بیرون نمىتواند کمکى به مخاطب بکند که ما چطور خارج از ذهن خودمان را ببینیم. کما اینکه شعر ایران یک سنگر فردى است، هنر ملى ما یک سنگر فردى است که ما بر اساس الگوهاى اجتماعى و الگوهاى سیاسىمان، همچنان که توى حکومتمان محورمدار هستیم توى شعرمان هم هر شاعرى تریبونى دارد که از آنجا مىتواند خطابه ایراد کند و نه این که دیالوگ برقرار کند.»
جورکش این تلاش نیما را در شعرى از او اینگونه توضیح مىدهد:
مىتراود مهتاب
مىدرخشد شبتاب
....
ما مىبینیم که نیما این الگو را رعایت مىکند. گرچه به نظر مىرسد که یک نفر این شعر را بیان مىکند. در حالیکه در شعر «مهتاب» یک راوى داریم و یک «پرسونا». «پرسونا» اینطور شروع مىکند:
مىتراوود مهتاب
مىدرخشد شبتاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفتهى چند خواب در چشم ترم مىشکند
که در اینجا (در چشم ترم مىشکند) مىبینیم که ضمیر م (اول شخص مفرد) است. در حالیکه در آخرش شعر مىنویسد «کولهبارش بردوش» که این کولهبارش بردوش را راوى مىگوید و نه «پرسونا». پرسونا شروع مىکند ولى راوى در آخر حرف مى زند. یعنى تقریبا یک دیالوگ است.»
در این سالها برخى از شاعران و منتقدان و از جمله منتقد مشهور رضا برهنى، مدعى هستند که دوران شعر نیمایى به سرآمده و وجه نوى شعر امروز ایران برگذشتن از او و دست یافتن به شعرى است که به زعم آنان برخلاف پیشنهادهاى نیما شعرى «چندصدایى» است. جورکش در صدد است با این کتاب نشان دهد که آنچه در نظریات امروز قابل اعتناست تکرار گفتههاى نیما هستند:
«وقتى برگردیم به نیما مىبینیم نیما اولین قدمهاى سنجیده را در این زمینه برداشته بود. آقاى براهنى و اقاى باباچاهى تئورىاى را که مطرح مىکنند بسیار درست است؛ این که ما در شعرمان در بنبست بودهایم، این که شعر ما، هنر ملى ما انتقادپذیر بوده و درون خودش نطفهى این انتقاد را داشته. اما فرق کار براهنى که بعد از شصت سال همان حرف را به شکل دیگرى مطرح مىکند با نیما این است که نیما مىآید و این تئورى را روى مفصلهاى فرهنگى ما سوار مىکند. از فرانسه مىگیرد ولى روى مفصلهاى فرهنگى ما پیوندش مىدهد. نقالى را به عنوان محور مىگیرد. درست مثل نقال، نقالى که از جلد خودش بیرون مىآید و مىرود توى جلد اسفندیار، بعد مىرود توى جلد افراسیاب و ترکى حرف مىزند، مىرود توى جلد تهمینه و عشو در کارش وارد مىکند. نیما مىگوید نقالى داریم و نمونهى خوبى است براى انتقال این مفهوم.»
شاپور جورکش براى تئورىپردازیهاى این سالها اساس و بنیاد قابل اتکایى قائل نیست:
«تئوریهاى که چه آقاى باباچاهى، چه آقاى براهنى و چه دوستان مىگویند تئورى پادرهواست. و به نظر مىرسد که یک چیز غربى است که تازه وارد شده. در حالى که چیز تازهاى نیست. نیما این را شصت سال پیش وارد کرده بود و روى مفصلهاى فرهنگى ما سوار کرده بود. اما در عمل بچههاى «گارگاه شعر» آقاى دکتر براهنى و دنبالهروهاى دیگر توى یک شعر کامل نتوانستند این تئورى را پیاده کنند.»
اما چگونه است که این پیشنهادها در طى چند دههاى که از تدیون آن گذشته درک نشده و حتا امروز در کار آنهایى که این تئوریها را «دوباره کشف» کردهاند نیز به جایى نرسیده و به سرودن شعرى با آن ویژگیها نیانجامیده؟
«این که به جایى نرسید از یک طرف به خاطر این که بستر اجتماعى نداشت، و از یک طرف به خاطر این که، در واقع درک افرادى مثل دنبالهروهاى شاملو آنقدر نبود که بفهمند این [نیما] دارد چه مىگوید. و نیما هم به موقع اینها را منتشر نمىکرد. یعنى فکر مىکرد اینها یک چیزهایى هستند که آیندگان باید بیایند کشفشان بکنند و بعد بفهمند و بگوییند که نیما که بود. فریدون توللى مىگوید کاغذ و مداد بردم و رفتم گفتم آقاى نیما، خلاصهى مطلبت را بگو، شعر نو چى مىخواهد بگوید؟ مىگفت هزارتا بازى درآورد تا این حرفها را نزند. فکر کرده بود من آمدهام اینها را بدزدم و توى انگلستان چاپ کنم.»
به نظر شاپور جورکش تغییر میدان دیدى که منظور نظر نیما بوده حتا از سوى نزدیکترین پیروانش نیز درک نشد:
«این ماجرا درک نشد، یعنى «اوى» ابژه جانشین «من» متکلموحده نشد. و بلافاصله بعد از آن «قطعنامه»ى شاملو درآمد که با «من» شروع شد و کل تئورى نیما را هم به باد گرفت. به نیما مىگویند بهترین شعرت کدام است مىگوید «خانهى سریویلى» حالا طبق سلیقههاى ما ممکن است نخواند. اما او مىدانسته که چکار دارد مىکند. تمام تئوریهایى که دلش مىخواسته توى شعر «خانهى سریویلى» هست. یعنى مقابلهى شیطان و شاعر؛ دو شخصیت که با هم دیالوگ مىکنند و او [شاعر] فقط راوى است. نیما این شعر را مىفرستد براى چاپ. شاملو مىگوید این شعر اگر چاپ شود آبروى شعرنو مىرود. اصلا نباید این را چاپ کنیم. این بهترین الگوى شعرنو نیست و «افسانه» است. این را شاملو چاد نمىکند چون نمىفهمید که موضوع شعر نیما چیست.»
کتاب «بوطیقاى شعر نو» حرفهاى تازهاى در مورد شعر نیما و درک شاعران متاخر مطرح مىکند که مانند هر دیدگاه و حرف انتقادى دیگر خود محتاج بررسى و نقد است. به هر تقدیر این کتاب که به وسیلهى انتشارات «ققنوس» منتشر شده نشان مىدهد که بحث دربارهى بدعتگذار بزرگ شعر معاصر، نیما یوشیج، هنوز ادامه دارد.
بهزاد کشمیرىپور، گزارشگر صداى آلمان در تهران