مهدی عاطف راد / نقدی بر دیدگاه رضا براهینی :
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
رضا براهینی /
نیما بارها و بارها بر سر این مطلب برمیگردد: "اصل معنی است، در هر لباسی که باشد"... نیما با بیان این اصل، اصل بحران خود را بیان می کند با معنی؛ به دلیل اینکه اگر اصل معنی باشد، شعرای کهن، به ویژه شاعرانی مثل حافظ و مولوی، مگر بیمعنی اند که نیما به دنبال بیان و لباس دیگری میگردد؟ و یا گشته است؟ و اگر این حرف درست باشد که "اصل معنی است، در هر لباسی که باشد"، چرا نیما تقریباً در حول و حوش زمانی که این جمله را بر زبان رانده، جملهی دیگری را بر زبان میراند که یکسره با آن متفاوت، بلکه متضاد است و در تکمیل آن حرف متضاد با اصل گرفتن معنی، جمله ای را بیان میکند که نه تنها بر آن جملهی اصالت معنی خط بطلان میکشد، بلکه معنی را یکسر بی ارزش میکند؟ میگوید "اگر فرم نباشد هیچ چیز نیست... بیخودترین موضوعها را با فرم میتوانید زیبا کنید... به عکس عالیترین موضوعها، بی فرم، هیچ میشود." یا نیما بر اساس شعرهایی که میگوید نظریه پردازی میکند که در این صورت قدرت ماهوی آفرینش، کاخ و یا کاخهای ضعیف نظریه پردازی او را فرو میریزد؛ و یا نیما در همان تضادهایی است که به نظر میرسد بخشی از شخصیت ادبی او را تشکیل میدهد (." چرا من دیگرشاعر نیمایی نیستم ... - ص ١٢٨ و ١٢٩
مهدی عاطف راد /
تا آنجا که من دیده ام و به خاطر دارم نیما فقط یک بار، در نامه ای از نامه های " حرفهای همسایه" چنین جمله ای نوشته که/ "اصل معنی است، در هر لباسی که باشد "،/ نه "بارها و بارها "، آن هم نه به عنوان عقیده ی خودش بلکه به عنوان نقطه نظر یکی از مخالفان سبک مغز و کم ظرفیت شعرش که دیدی محدود و تنگنظرانه - دارد و نیما از سر تمسخر او را جوجه ی هنوز از تخم بیرون نیامده و مارمولک دور خود وولزن مینامد- و در مقام نقد و رد و تمسخر این نقطه نظر چنین مطلبی را بیان میکند، و این نظر به هیچ وجه عقیده و نظر نیما نیست . . برای روشن شدن مطلب بخشهایی از این نامه را در اینجا می آورم: .
"عزیز من! با همسایه ی شما من زیاد حرف زدهام. زیاد فروتنی کردهام که او را پیدا کنم تا از من هرچه میخواهد بپرسد. اما افسوس، شیشه ها به اندازه ی خود پر میشوند.
ادبیات اروپایی کم دیده و زیاد فریفته نیست. خیال نمیکند در دنیا چیزی بالای چیزی هست. مانند جوجه، در پوست تخم، و مانند مارمولک در محوطه ی خود دور میزند. از خودش بیرون نمی آید. آه چه رنجیست که آدم از اول به خود چسبیده باشد. درصورتی که هر آدم با آدمهای دیگر معنی پیدا میکند وگرنه ممکن است در خود و دور و بر خود غرق شود. اما همسایه این را تصور نمیکند و تصور نمیکند در دنیا حتا تصوری هست، تا چه رسد به اینکه حقایقی ممکن است باشد. من او را مثل مرغ خانگی که زیاد نمیپرد، پرانده ام. او از پشت بام فوراً به سوی زمین میآید. باید خود من او را دوباره به روی بام ببرم. ..... بیش از این راجع به همسایه ی خودتان از من نپرسید که گاهگاهی مثل تب های نوبه به نوبه به من میگوید: ((اصل معنیست، در هر لباسی که باشد.)) و خودش نمیداند که برای آرایش لباس قدیمی چقدر جان میکند. همچنین میگوید: آنچه را مردم پسندیدند، میماند. حکایت آن باسواد است و بیسواد در ده. به دهاتیها گفت از او بپرسد مار را چطور مینویسند؟ او نوشت "مار". ولی بیسواد شکل مار را کشید و به مردم گفت: ای مردم آیا مار کدام است؟ ( " حرفهای همسایه - ص ٣٣ تا ٣۵ (
با خواندن این سطرها به روشنی آشکار میشود که جمله ی "اصل معنیست، در هر لباسی که باشد" در این نامه نقطه نظر نیما نیست، بلکه نقطه نظر یکی از مخالفان نظرات نیما است و این جمله را هم در رد نوآوری سبک نوین نیما و شعر نیمایی بیان کرده، و منظورش این است که نیازی به نوآوری و خلق شیوه های جدید و سبکهای نوین نیست، زیرا "اصل معنیست، در هر لباسی که باشد" و بر این اساس میتوان در همان لباسهای کهن غزل و قصیده مثنوی "معنی" را بیان کرد. و نیما در مقام تمسخر و استهزا این نظر همسایه ی دوستش را شبیه مار کشیدن آن بیسواد، عوام فریبی میداند. آقای براهنی! در اینجا از شما دو سوآل دارم: آ- آیا نیما جز این یک بار در جای دیگری چنین جمله ای نوشته؟ اگر پاسختان مثبت است، بگویید در کجاها