شعر چیست؟ از نگاه شادان شهرو بختیاری :
شعر چیست ؟ آن تعریف هایی که از گذشته تا کنون , از شعر شُده است . یادآور تعریف هایی ست که در یک اتاق تاریک از فیل شُده است . داستان فیل در تاریکی , یا فیل و کوران , یکی از داستان های مشهور مولانا در دفتر سوم مثنوی معنوی ست . مولانا می گوید که فیل در اتاقی تاریکی قرار داشت , و مردم شهر که فیل ندیده بودند به آن اتاق می رفتند و چون اتاق تاریک بود از حس لامسه ی خود کمک گرفته و هر کس آنچه از فیل را لمس کرده بود بعنوان فیل معرفی می کرد . و چون هر یک به قسمتی از فیل دست کشیده بودند و درک درست و کاملی ازتمامیت فیل نداشتند , توصیفات متفاوتی را از فیل ارائه میدادند , و این تفاوت در توصیف موجب اختلاف نظر بین آنها شده بود . اولی به پای فیل دست کشیده بود و می گفت: فیل شبیه ستون است . دومی دست به خرطوم فیل کشیده بود و می گفت: فیل شبیه شاخه ی درخت است . سومی دست به دُم فیل کشیده بود و می گفت : فیل شبیه طناب و ریسمان است. چهارمی دست به گوش فیل کشیده بود و می گفت : فیل شبیه بادبزن است , پنجمی دست بر شکم فیل کشیده بود و می گفت : فیل شبیه دیوار است . ششمی دست به عاج فیل کشیده بود و می گفت : فیل شبیه شیپور است . با اینکه هرکدام در توصیف آنچه لمس کرده بودند درست می گفتند ولی هیچکدام تصویر و تصوری کامل از فیل نداشتند . و چقدر این داستان فیل و تاریکی مولانا به تعریف هایی که در طول تاریخ از شعر شده است شباهت دارد . در ادامه به تعدادی از این تعریف ها اشاره می کنیم .
شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معابر اشعار العجم می گوید : شعر سخنی است اندیشیده ,مرتب , معنوی , موزون , متکرر , متساوی , حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده . ایشان به وزن و تساوی مصراع ها و قافیه و مرتب بودن سخن و معنادار بودن آن توجه داشته اند .
ابن سینا در مقاله ی پنجم از فصل پنجم کتاب شفا چنین می نویسد : شعر کلامی ست مخیل , ترکیب شده از اقوالی که در ایقاعاتی که در وزن متفق , و متساوی و متکرر باشند , و حروف خواتیم آن متشابه باشند . ایشان به آرایه ی تخیل و به ایقاع در گفتار که همان هماهنگی آوایی ست و تساوی ارکان در مصراع ها و قافیه و وزن اشاره می کند .
خواجه نصیر در کتاب اساس الاقتباس می نویسد : نظر منطقی خاص است به تخیل , و وزن را از آن جهت اعتبار کنند که وجهی اقتضای تخیل است . پس شعر در عرف منطقی " کلام مخیل است " و در عرف متاخران " کلام موزون مقفی "
و از معاصرین به دیدگاه شفیعی کدکنی و رضا براهینی در مورد چیستی شعر نظری می اندازیم .
شفیعی کدکنی : (شعر, حادثه ایست که در زبان روی میدهد , و گوینده ی شعر " شاعر " با شعر خود , عملی در زبان انجام می دهد که خواننده میان زبان شعری او , و زبان روزمره و عادی , تمایزی احساس کند ) . و در جای دیگر میگوید : ( شعر , گره خوردگی عاطفه و تخیل است , که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد .
رضا براهینی : ( شعر, جاودانگی یافتن استنباط احساس انسان است از یک لحظه زمان گذرا در جامه ی واژه ها ) در جای دیگر میگوید ( شعر, زاییده ی بروز حالت ذهنی ست , برای انسان در محیطی از طبیعت ) و در جای دیگر میگوید ( شعر, فشرده ترین ساخت کلامی ست ) و باز در جای دیگری می گوید ( شعر, یک واقعه ی ناگهانی ست , از سکوت , بیرون می آید و به سکوت بر می گردد ). براهینی در کتاب طلا در مس می گوید : تعریف شعر کار بسیار مشکلی است . شاید بشود گفت که شعر تعریف ناپذیرترین چیزی است که وجود دارد .
آنچه نوشته شد, فقط تعدادی از دیدگاه های قدما و معاصرین در مورد چیستی شعر می باشد . و همه ی آنها هم درست می گویند . ولی هر کدام به جنبه هایی از آن اتفاقی که در یک هماهنگی منسجم بافتاری و ساختاری از لحاظ فرمی در زبان ادبی افتاده است اشاره می کنند . برای اینکه بدانیم شعر چیست , باید بصورت یکجا به آن بافتار و ساختار فرمی که در اوج سخنوری انسان در زبان شکل گرفته نگاه کرد . که البته باید در این نگاه کردن , سه چیز را باید لحاظ کرد , اولی سیرشکل گیری زبان در بشر و تحول در زبان هست و دومی دیرینگی شکل گیری تمدن در بین جوامع بشری و سومی که مهمتر از آندو می باشد دیرینگی سابقه ی ادبی در بین جوامع و ملت هاست .
شعر چیست ( از نگاه شادان شهرو ) ؟
از نظر این نگارنده : شعر , فقط نامی است که, هر ملت با توجه به دیرینگی . سابقه ی ادبی و تمدنی ای که داشته , از لحاظ فُرمی , روی اوج هماهنگی که در بافتار و ساختار زبان ادبی اش توانسته است پیاده کند گذاشته است , یعنی اوج سخنوری در هر ملت , شناسنامه ای دارد بنام شعر . ممکن است ملتی با سابقه ی تمدنی و ادبی و زبان ورزی کمتر , در هماهنگی بافتاری و ساختاری در زبان ادبی اش , قدم های کمتری برداشته باشد و ملتی با سابقه ی تمدنی و ادبی و زبان ورزی بیشتر که داشته است , به فرمی با هماهنگی بافتاری و ساختاری بهتری در اوج زبان ادبی اش رسیده باشد .برای همین است که در بین ملت های مختلف , آنچه شعر نامیده شده از لحاظ گره خوردگی و هماهنگی بافتاری و ساختاری آن فرمی که زبان ادبی شان پیدا کرده, در آنها تفاوت هایی می توان دید . اگرچه خصوصیات آوایی و گستره ی واژگانی هر زبان هم باید در این محاسبات در نظر گرفته شود . در ادامه و برای درک بهتراین موضوع , , به سیر پیدایش زبان در بشر و اینکه بشر چگونه توانست در زبان به سمت آفرینش های ادبی حرکت کند و چگونه به فرمی از هماهنگی در بافتار و ساختار زبان ادبی رسید که نام آنرا شعر گذاشته است , نگاهی کوتاه خواهیم انداخت .
زبان , چیزی جز موسیقی نیست . واین موسیقی,حاصل لقای احساس با تخیل در بشر است .
انسان وقتی توانست , احساسی که از طبع درونی و طبیعت و جهان اطرافش دارد
را به کمک تخیل خود به لحن تبدیل کند . و
از تسلسل این لحن ها , جملاتی بیافریند که
احساسش را از لحاظ بعد مکانی و زمانی به همنوع منقل کند . در حقیقت , دست به یک آفرینشی زد که آنرا ( زبان ) نامیده ایم .آفرینشی که ساختاری آوامند و بافتاری احساسی - تخیلی دارد . ساختار زبان , چیزی جز
موسیقی یا همان مدیریت لحن ها نیست .با گذشت زمان , انسان توانست با چگونه مدیریت
کردن لحن هایش , دست به آفرینش بافتاری گونه های ادبی بزند . اوج آفرینش های ادبی انسان در مدیریت لحن ها , به
گونه ای ختم شد که علاوه بر نظم بافتاری دارای نظمی ساختاری هم بود . که آنرا به خاطر همین تعامل بافتاری و ساختاری در سازمند کردن قاعده مند زبان , (
شعر ) نامیده اند . موسیقی در تمام آفرینش های ادبی حضور دارد . ولی در اوج این آفرینش ها که شعر نام دارد , به
نظمی در مدیریت بافتاری و ساختاری لحن ها در چیدمان بیانی می
رسد که این نظم , را با منطق ریاضی می
توان جزء به جزء توضیح داد و آنرا بررسی کرد . موسیقی دارای مراتب است . تخیل هم دارای مراتب است . به همان شکل که تخیل در بشر از وقوع پذیر به وقوع ناپذیر ارتقاء یافت , موسیقی هم به زبان حالتی سازمند داد ( در یک جستار جداگانه بیشتر در این رابطه سخن خواهیم گفت )