فیلم شستشوی جسد لنین/ سالم ترین جسد دنیا :
🖋 لنین دو سال قبل از مرگ، سه سکته ناتوانکننده مغزی را تجربه کرد. در آن زمان با پزشکان برجسته اروپایی مشورت شد و آنها تشخیصهای متنوعی را مطرح کردند: خستگی شدید عصبی، مسمومیت مزمن ناشی از سرب گلولهها باقیمانده در بدن، تصلب شریانها یا آرتریواسکلروز و نوعی از اختلال عروقی و پردههای مغز ناشی از سیفیلیس به نام Endarteritis luetica. تشخیص آخر به خاطر تطابق نداشتن با کالبد شکافی لنین و همچنین منفی بودن آزمایش سیفیلیس در او، نامحتمل بود. با این همه به لنین محلولهایی حاوی آرسنیک که درمان رایج سیفیلیس در آن زمان بود، تزریق میشد.
در ساعات پایانی عمر، لنین دچار تشنج شدیدی شد. نمونهبرداری از جسد لنین نشان داد که شریانهای منتهی به مغز او تقریباً به صورت کامل مسدود بودند، اما چرا لنین با اینکه ظاهراً عوامل خطر سکته مغزی را نداشت، اینچنین شریانهایش درگیر بودند؟ حتی گفته میشود وقتی انبرک جراحی به شریانهای او برخورد میکرد، صدایی مثل سنگ شنیده میشد که نشانه رسوب شدید کلسیم در جدار شریانها بود.
ناخوشی شدید لنین از سال ۱۹۲۱ شروع شده بود، در سه سال آخر عمر، حال لنین به صورت فزایندهای رو به وخامت میرفت، او در نامهای که به ماکسیم گورکی نوشته بود، اظهار کرده بود که به شدت احساس خستگی میکند، نمیتواند بخوابد و سردردهای وحشتناکی دارد و نمیتواند هیچ کاری کند.
لنین در ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ در گورکی (اکنون نیژنینووگورود) درگذشت. علت رسمی مرگ او ابتلا به یک بیماری علاج ناپذیر از عروق خونی ثبت شدهاست. جسد لنین را پس از مرگ مومیائی کردند.
در زیر بقعه موسوم به قبر سرخ در خارج کاخ کرملین گذاشتند و همه روزه زیارتگاه مورد احترام هزاران نفر از معتقدان و پیروان وی میگشت. نقش صورت وی به ضمیمه نقش صورت مارکس و انگلس نیز بر روی پرچمهای بسیار به عنوان «یک سهگانه غیرقابل اعتراض نوین رستگاری» درآمده بود.
لنین در ۲۲ آوریل سال ۱۸۷۰ یعنی یک سال قبل از کمون پاریس، در شهر کوچک سیمبرسک (اولیانوفسک) در خانوادهای مرفه و تحصیلکرده چشم به جهان گشود. ولادمیر سومین فرزند از شش فرزند خانواده اولیانوف بود.
پدرش یک خرده بورژوای لیبرال و معلم ریاضی و مادرش دختر یک پزشک آلمانی بود و به همین جهت لنین در تمام مدت عمر به آلمانیها و طرز تفکر آلمانی که مارکس مولود آن بود به دیده اغماض مینگریست و از اشتباهات آنان چشمپوشی میکرد.
لنین در دبیرستان شاگرد ممتاز بود و قوه استدلال درخشانی داشت ولی در عین حال بچهای موذی بود. در چهارده سالگی به خواندن آثار ممنوعه نویسندگان روسی پرداخت همچنین آثار هگل و کلاوس ویتس (Clauswitz) را خواند و نسبت به تشکیلات حزب سوسیال دموکرات آلمان احساس تحسین پیدا کرد در واقع او به فرهنگ آلمان و افکار فلاسفه آن کشور دل بسته بود. در ۱۶ سالگی پدر خود را از دست داد. در سال ۱۸۸۷ وقتی ۱۷ساله بود برادر بزرگش الکساندر به اتهام شرکت در سوء قصد به تزار الکساندر سوم بازداشت و به دار آویخته شد. گفتهاند که اعدام برادر، بر لنین جوان تأثیر عمیقی باقی گذاشت. در همین سال ۱۸۸۷ لنین دیپلم تحصیلات متوسطه اش را با مدال طلا و تقدیر از کرنسکی مدیر دبیرستان دریافت کرد. پسر همین کرنسکی بعدها در تاریخ انقلاب روسیه نقش مهمی ایفا کرد.
اولیانوف جوان در دانشکده حقوق کازان نامنویسی کرد و شاهد تظاهرات دانشجویان بود و پس از مدتی خود رهبری دانشجویان آشوب طلب را بر عهده گرفت و به پخش اعلامیه و سخنرانی پرداخت. اما جالب اینجاست که عزیزترین و محبوبترین کتاب ولادمیر یک کتاب روسی نبود بلکه یک کتاب آمریکایی بود. چنین چیزی مطابق میل و خواستهٔ والدین ولادمیر لنین بود که خودشان و بچههایشان را از مباحث خطرناک سیاسی دور نگه دارند.
او در اواخر دوره نوجوانی اش روی آثار چرینشفسکی، کارل مارکس ،پلیخانف ،کاوتسکی متمرکز بود. باید به خاطر داشت قبل از این که نویسندگان مذکور روس و آلمانی بر لنین تأثیر بگذارند، یک نویسندهٔ خانم آمریکایی (هریت پیچر استو) بر ذهن جوان وی تأثیری عمیق گذاشته بود. لنین عمدتاً از طریق مطالعهٔ کتاب به این ایدهها و عقاید مذکور دست یافت.
در دانشگاه با دانشجویان مخالف حکومت آشنا شد و به مبارزه سیاسی روی آورد. به خاطر فعالیت سیاسی غیرقانونی و همکاری با دانشجویان چپگرا، چند بار دستگیر و سرانجام از دانشگاه اخراج شد.
با شور و علاقهٔ فراوان به خواندن آثار مارکس پرداخت. امتحانات حقوق را در سن پترزبورگ گذراند و سپس با محافل کارگری تماس گرفت و به آنها اصول مارکسیسم را آموخت و یک روزنامه انقلابی انتشار داد. اما بزودی «برادر کسی که بدار آویخته شده بود» از طرف پلیس تزاری بازداشت و مدت کوتاهی تبعید شد ولی بعداً به دانشگاه بازگشت. یکبار دیگر پلیس تزاری او را بازداشت کرد و این بار به سه سال تبعید در سیبری محکوم شد. ولادمیر اولیانوف دوران تبعید خود را در شوشنسکویه گذراند و در آنجا چندان هم به او بد نگذشت زیرا در خانه یک دهقان ثروتمند اقامت میکرد خوب غذا میخورد در تابستان شنا میکرد و در زمستان یخ بازی میکرد روزها با سگش به پیادهروی میپرداخت و سرش را با سبزیکاری گرم میکرد و ماهی هشت روبل پول تو جیبی داشت. هر کتابی میخواست در دسترسش بود و به این جهت طی اقامت در سیبری اولین کتابش را تحت عنوان رشد سرمایهداری در روسیه نوشت.
وی به سال ۱۸۹۳ به شهر سن پترزبورگ نقل مکان کرد که در آن زمان مرکز افکار چپ و جنبش انقلابی بود. او در این شهر خود را وقف مبارزه کرد، با متفکران و فعالان تحولخواه روسیه مانند گئورگی پلخانف آشنا شد و در مطبوعات چپ به تبلیغ ضرورت انقلاب کارگری در روسیه پرداخت.
لنین در آخر سال ۱۸۹۵ بار دیگر دستگیر شد. نخست سالی در زندان گذراند و سپس در دادگاه به سه سال تبعید در سیبری محکوم شد. در تبعیدگاه نخستین آثار نظری مستقل خود را نوشت که او را در میان هواداران جنبش کمونیستی به شهرت رساند. او اندیشه کارل مارکس را بهترین راهنمای عمل برای جنبش کارگری خواند و تبلیغ عقاید او را وظیفه تمام انقلابیون دانست.
لنین در دوران تبعید در سال ۱۸۹۸ با یک دختر جوان مبارز به نام نادژدا کروپسکایا که از فعالان جنبش چپ بود و حاضر شده بود در تبعید به وی ملحق شود، ازدواج کرد. آن دو، پس از پایان تبعید لنین در سال ۱۹۰۰ روسیه را ترک کردند و سالهای بعد را در اروپا، عمدتاً سوئیس و اتریش به سر بردند
لنین روزنامه ایسکرا (به فارسی: اخگر) را در اروپا منتشر کرد و در آن به نشر اخبار جنبش کارگری روسیه و تبلیغ انقلاب پرداخت. روزنامه که مخفیانه به روسیه میرسید، از سال ۱۹۰۲ به صورت ارگان اصلی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه درآمد. این حزب برای سرنگونی تزار در روسیه و پایهگذاری یک نظام سوسیالیستی فعالیت میکرد و با جنبش کمونیسم بینالملل روابط نزدیک داشت.
دومین کنگره حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه در سال ۱۹۰۳ در لندن پایتخت بریتانیا برگزار شد. در بحث پیرامون تدوین شعارهای مرحلهای مبارزه با حکومت تزاری، لنین موضعی رادیکال اتخاذ کرد و هر شعاری غیر از «سرنگونی رژیم تزاری و تشکیل حکومت کارگری» را «سازش با طبقات استثمارگر و خیانت به منافع طبقه کارگر» خواند. او با همراهان خود که بلشویک (اکثریت) نامیده شدند، جناح رادیکال حزب را تشکیل دادند.
به نظر مخالفان لنین در حزب (منشویکها) زمینههای عینی و ذهنی انقلاب در روسیه فراهم نبود. در برابر آنها لنین معتقد بود که «انقلابیون حرفهای» وظیفه دارند که تودههای زحمتکش را برای کسب قدرت با توسل به «قهر انقلابی» آماده کنند.
مخالفت بلشویکها با کادرهای قدیمی حزب (منشویک)، نخست به رقابت، و سرانجام به دشمنی تا انشعاب کامل از حزب در سال ۱۹۱۲ انجامید. این بزرگترین انشعاب در جنبش سوسیالیستی روسیه بود که پیامدهای زیادی برای ادامه تئوری و عمل انقلابی در این کشور به دنبال داشت.
لنین در انقلابی که در سال ۱۹۰۵ در روسیه درگرفت، و با خشونت سرکوب شد، نتوانست نقش مهمی ایفا کند. او به شکل خستگی ناپذیر به فعالیت سیاسی ادامه داد. بلشویکهای طرفدار او شبکه زیرزمینی مجهزی در داخل روسیه تشکیل دادند و به ترویج افکار کمونیستی در میان کارگران، سربازان و روشنفکران دست زدند.
در سال ۱۹۱۴ روسیه که در بحران اقتصادی بیکرانی فرورفته بود، وارد جنگ جهانی اول شد. دولت تزاری که از رساندن آذوقه و تجهیزات به سربازان ناتوان بود، در جبهه جنگ با بینظمی و نافرمانی ارتشیان، و در داخل کشور با اعتراض گسترده شهروندانی روبرو بود که از فساد و استبداد حاکمان به جان آمده بودند.
مبارزه مردم برای دستیابی به آزادی و بهروزی شکلهای رادیکالتر و گستردهتری به خود گرفت. در فوریه سال ۱۹۱۷ تزار نیکلای دوم در برابر اعتراضات عمومی از سلطنت خلع شد. مجلس روسیه (دوما) حاکمیت را به یک دولت موقت سپرد.
انقلاب فوریه پیروزی بزرگی برای مردم روسیه بهشمار میرفت. دولت موقت با برنامهای دموکراتیک، با هدف برقراری آزادیها و حقوق دموکراتیک، بر سر کار آمد. آزادیهای سیاسی برقرار شد. تقریباً تمام احزاب روسیه، حتی بلشویکها از دولت موقت پشتیبانی کردند. همه امید داشتند که با سقوط تزاریسم، نظامی قانونی و مردم گرا به قدرت برسد که به نابسامانیهای کشور پایان دهد.
لنین که در تبعید از تحولات روسیه باخبر شده بود، راه بازگشت به میهن را در پیش گرفت. او پس از ورود به روسیه در آوریل ۱۹۱۷ در نخستین اقدام، سیاست حزب را به باد حمله گرفت و مشی تازهای برای بلشویکها تصویب کرد. او دولت موقت را «نوکر بورژوازی» خواند و حمایت از آن را خیانت به زحمتکشان دانست. به نظر او کارگران باید مبارزه مستقلی شروع کنند، انقلاب بورژوایی را با انقلابی پرولتاری تکمیل کنند و به سوی کسب انحصاری حاکمیت و تشکیل یک نظام سوسیالیستی پیش بروند.
با گسترش آزادیهای مدنی، کارگران و سربازان ناراضی در شهرهای گوناگون روسیه شوراهایی را (سوویت) تشکیل داده بودند که فعالیت آزاد و علنی داشتند. آنها خواهان تعمیق دستاوردهای انقلاب فوریه بودند. رهنمود لنین برای بلشویکها در این مرحله عبارت بود از: نفوذ در شوراها، طرح شعارهای تند انقلابی، به دست گرفتن رهبری شوراها و هدایت آنها به سوی قیام مسلحانه.
طی چند ماه بلشویکها توانستند رهبری را در دو شورای بانفوذ پتروگراد و مسکو به دست گیرند. اقدامات دولت موقت به رهبری الکساندر کرنسکی برای رویارویی با اقدامات لنین و یاران بلشویک او ناکام ماند. کمونیستها (حزب بلشویک) پرشمار نبودند، اما با تکیه بر شبکه فعالی از اعضای جدی و با پشتکار، که لنین آنها را «انقلابیون حرفهای» میخواند، قادر بودند تا ۲۵ هزار نفر را در پتروگراد مسلح کنند.
در شامگاه ۲۴ اکتبر بلشویکها در پتروگراد قیام مسلحانه اعلام کردند. «گاردهای سرخ»، دستههای مسلح کارگران، سربازان و روشنفکران به پادگانها و ادارههای دولتی حمله بردند، مراکز حساس را به تصرف درآوردند و وزرای دولت موقت را در «کاخ زمستانی» دستگیر کردند.
در پاسخ به فراخوان لنین و بلشویکها که شعار «تمام قدرت به شوراها» را طرح کرده بودند، «کنگره سراسری شوراهای روسیه» با بلشویکها اعلام همبستگی کرد. شورای پتروگراد حاکمیت کشور را به «شورای کمیسرهای خلق» به رهبری لنین واگذار کرد. لنین در جلسه شورا نطقی هیجان انگیز ایراد نمود و به عنوان رئیس نخستین دولت سوسیالیستی جهان زمام امور را به دست گرفت. او هدف دولت تازه را «حاکمیت کارگران و دهقانان» و برپایی نظام سوسیالیستی در روسیه اعلام کرد.
بلشویکها مقاومت رقبا و مخالفان خود را در هم شکستند و قدرت خود را گسترش دادند. آنها در عین حال توانستند با طرح شعارهای انسان دوستانه و عدالت خواهانه بسیاری از روشنفکران و بخشی از لایههای محروم و ستم دیده را به سوی جنبش خود جلب کنند.
در دسامبر ۱۹۱۷ لئون تروتسکی کمیسر خلق در امور خارجی، از جانب دولت انقلابی روسیه در جریان عهدنامه برست - لیتوفسک با آلمان و اتریش قرارداد آشتی امضاء کرد. این گام مهمی بود در تحکیم پیروزی بلشویکها.
در برابر پیروزی برق آسای «سرخها» مخالفان نظام بلشویک جبهه متحدی از «ارتش سفید» را تشکیل دادند و با حمایت کشورهای غربی به نبرد با نظام انقلابی پرداختند. ارتش سرخ که با درایت تروتسکی بسیج و مجهز شده بود، در جنگهای شدید و خونین موفق شد تا پایان سال ۱۹۲۰ پیروزی بلشویکها را مسجل سازد.
لنین که طی سوء قصدی در سال ۱۹۱۸ به سختی زخمی شده بود، در دو سال آخر زندگی عملاً از هدایت حزب و کشور ناتوان مانده بود. رهبری حزب به دست دو تن از یاران نزدیک او افتاد که با هم دشمنی دیرین داشتند: لئون تروتسکی و ژوزف استالین.
پس از مرگ لنین در ژانویه ۱۹۲۴، استالین مدعی جانشینی او شد. او با توطئههای زیرکانه و رشتهای از تصفیههای خونین، تروتسکی و سایر رقبا را از سر راه خود برداشت و در سالهای بعد نظامی برافراشت که یکی از مخوفترین رژیمهای تاریخ شناخته شد و به عقیدهٔ بسیاری از کمونیستها، دیگر ربطی به آموزههای مارکس یا حتی لنین نداشت.
لنین دریافته بود که برای دستیابی به انقلابی عظیم به کمک انقلابیون حرفهای نیاز دارد برای همین به سوئیس رفت تا با گریگوری پلیخانف تبعید شده، ملاقات نماید. سپس به دیدار دیگر طرفداران اصلاحات سیاسی که در پاریس و برلین اقامت داشتند، شتافت.
وی در دوران تبعید با دختری به نام نادژدا کرپسکایا ازدواج کرد که حاصل آن فرزندی در برنداشت. لنین پس از آزادی در سال ۱۹۰۰، روسیه را ترک کرد و در سال ۱۹۰۲ در زوریخ روزنامه اخگر را انتشار داد. در جریان انقلاب ۱۹۰۵ به روسیه بازگشت ولی پس از شکست نهضت به فنلاند گریخت. در سالهای تبعید به سازماندهی حزب خویش پرداخت و نظریات خود را از طریق مقالاتش در روزنامه اخگر انعکاس میداد.
لنین پس از پیروزی انقلاب روسیه در ۱۶ دسامبر۱۹۱۷ (۲۵ آذر ۱۲۹۶) اعلامیهای خطاب به مسلمانان روسیه و مشرق زمین منتشر کرد «... ما اعلام میکنیم که عهدنامه سری راجع به تقسیم ایران محو و پاره گردید و همین که عملیات جنگی خاتمه یافت قشون روس از ایران خارج میشود و حق تعیین مقدرات ایران به دست ایرانیان تأمین خواهد گردید»
اندیشه لنین در نزد برخی به عنوان «مارکسیسم دوران امپریالیسم یا آخرین مرحله سرمایهداری» به شهرت رسید و به عنوان شالوده نظری انترناسیونالیسم پرولتری و کار پایه ایدئولوژیک بسیاری از احزاب و جنبشهای کمونیستی جهان شناخته شد.
اندیشه لنین بر پایه برتری طبقه کارگر و حقانیت تاریخی آن استوار است. به نظر لنین طبقه کارگر حق دارد برای انجام رسالت تاریخی خود، به سلطه طبقات دیگر پایان دهد و سیادت مستقل خود را، که همان دیکتاتوری پرولتاریا است، مستقر سازد. افزار کارگران برای رسیدن به این هدف حزب طبقه کارگر است که به گفته لنین «آگاهترین عناصر طبقه کارگر» در آن گرد آمده و متشکل شدهاند.
پس از مرگ لنین و با عروج ژوزف استالین، دیکتاتوری بزرگی در شوروی به پا شد و در عین حال این کشور با پیشرفت چشمگیر نظامی به ابرقدرتی در سطح جهان بدل شد. به ویژه پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم و علیرغم تلفات انسانی بسیار سنگین در طول جنگ، شوروی به یکی از دو قطب جهان معاصر بدل گشت.
این حکومت در اوایل دهه ۹۰ و پس از یک سری اصلاحات که توسط گورباچف، آخرین رهبر شوروی، انجام شده بود از هم فروپاشید.
امروزه بعد از گذشته نزدیک به ۱۰۰ سال، جسد لنین در آرامگاه لنین در میدان سرخ مسکو در معرض بازدید قرار دارد. لنین با کت و شلواری مشکی، ظاهری بسیار مرتب و ریش اصلاح شده در تختخوابی سرخ دراز کشیده و انگار که همین الان مرده است. جسد لنین در محفظهای شیشهای قرار دارد و داخل این محفظه دما و میزان رطوبت به شدت کنترل میشود. همچنین این محفظه از ورود باکتریها جلوگیری میکند و باعث سالم ماندن جسد میشود. با این حال، هر هفته دانشمندان جسد لنین را به دقت بررسی میکنند و تمهیدات لازم برای مراقبت از او را انجام میدهند.