چرا میمونها هنوز وجود دارند و تبدیل به انسان نشدند؟
به قلم فرهاد اردکانی :
..................................................................................................................
نخست اینکه جدِ ما میمون نبوده؛ شامپانزه هم نبوده؛ ما و آنها باهم در جایی از زمان (حدود 6 میلیون سال پیش) نیاکان مشترک داشتهایم.
آن نیاکان مشترک نیاکانی بودند که در دو مسیر مختلف فرگشتی در نهایت به این دو گونه منجر شدند.
شاید عبارت درستتر این باشد که بگوییم: شامپانزهها پسرعموهای فرگشتی ما هستند نه اجداد!
البته باید توجه داشت که ما به ایپ ها نزدیکتریم تا به میمونها.
میمون برابر فارسی درستی برای «اِیپ» (Ape) نیست.
شاید بتوان «ایپ» را «آدم نما» ترجمه کرد.
ایپ ها نسبت به میمونها بزرگتر هستند و دم ندارند.
از میان ایپ ها چهار گونه بیشتر به هم شبیه هستند:
* شامپانزه
* گوریل
* انسان
* اورانگوتان
به همین جهت به این چهار گونه، ایپ های بزرگ میگویند.
همانطور که در تصویر میبینید شاخهای از یک طرف به ما و از یکسو به شامپانزه و بونوبو رسیده بسیار به هم نزدیک است. یعنی اینکه نیاکان مشترک ما متأخرتر و در دوره زمانیِ نزدیکتری بودهاند.
شامپانزهها و بونوبوها خودشان در زمان جدیدتری از هم جدا شدند. میتوان گفت تقریباً از زمانی که اجداد ما روی دوپا راه رفتند از اجداد شامپانزههای امروزی فاصله گرفتند.
نیای مشترک ما و شامپانزهها با گوریلها هم کمی دورتر یعنی حدود 6 یا 8 میلیون سال پیش زندگی میکرده است.
گونهای که به گوریل امروزی رسیده کمی پیشتر از اجداد ما و شامپانزه جدا شده به همین طریق میتوان به نیاکان مشترک با اورانگوتانها و دیگر ایپ ها با میمونها در زمانهای پیشتر رسید و دوباره پیشتر با دیگر پستانداران و باز هم پیشتر با خزندگان و پیشتر از آن با ماهیها و همینطور برویم تا آغاز حیات!
مسیرهای مشابه شاخهشاخهای را میتوان برای هر گونهی جانوری تشکیل داد.
اما تصور نکنید که این نمودارهای درختی تنها بر اساس فسیلها و شباهتهای ظاهری ترسیم شدهاند؛ خیر!
برای ترسیم «درخت زندگی» از شواهد ژنی که بسیار دقیق هستند استفاده میشود.
یعنی حتی اگر یک عدد فسیل هم در تمام زمین پیدا نمیشد باز هم شواهد ژنتیکی و تاریخچهای که درون ژنها نهفته است برای اطمینان از اینکه فرگشت در طول زمان اتفاق افتاده و جانداران از گونههای پیشین به وجود آمدهاند کافی بود. به قولی: اَفلا تبصرون؟!
▲ دوم، این بدفهمی از آنجا ناشی میشود که برخی به اشتباه گمان میکنند که فرگشت هدف معین و ویژهای دارد و مثلاً انسان متکاملترین موجود و هدف فرگشت است!!
این دیدگاه بسیار سادهانگارانه و اشتباه است.
کسانی که چنین تصوری (شما بخوانید توهمی!) دارند بهطور حتم حتی از الفبای فرگشت هم آگاه نیستند.
فرگشت اصلاً و ابداً به معنای کامل شدن و بهتر شدن نیست.
شاید از دلایل این بدفهمی، ترجمهی اشتباه (Evolution) به تکامل در زبان فارسی باشد.
برای همین برابرنهادهایی چون فرگشت یا دگرگشت، برگردان درستتری از این مفهوم به دست میدهند.
شامپانزه شدن، انسان شدن، شیر شدن یا گربه شدن هدف فرگشت نیست!
اصلاً فرگشت هدفی از پیش تعیینشده ندارد.
این نهایت سادهاندیشی است که تصور کنیم از سایر جانداران بیشتر فرگشت یافتهایمیا هدف فرگشت بودهایم!!
مثلاً ما نمیتوانیم بگوییم شیر از گربه بهتر فرگشت یافته است. اینکه از نظر ما شیر قوی است خارج از صورتمسئله است و ربطی به بهتر فرگشت یافتن ندارد؛ درست به همان شکل که گفتن اینکه چرا دیگر ایپها و میمونها انسان نشدند سخنی نابخردانه و بیمعنی است.
در فرگشت هدف بهطور ویژه شیر شدن، گربه شدن، میمون شدن یا انسان شدن نیست؛ یا هدف بهطور ویژه بالدار شدن، شناگر شدن، تیزبین شدن و باهوش شدن هم نیست.
مثلاً هرگز نمیتوانیم بگوییم چون زنبورعسل نور فرابنفش را میتواند ببیند و ما نمیتوانیم پس زنبور بهتر از انسان فرگشت یافته است!
همچنین باید دانست همهی جانداران فرگشت یافتهاند و چیزی به شکل بهتر و بدتر بهصورت کلی وجود ندارد.
مثلاً نمیتوان گفت عقاب از یوزپلنگ بهتر فرگشت یافته چون میتواند پرواز کند!
مرتبط با موضوع :
- ۹۸/۰۴/۰۷
درود
خوشحالم که این مطلب مورد توجهتون قرار گرفته.
شاد و پیروز باشید.