شعر,باید که در او رغبت خواندن باشد/ شعر نیمایی / شادان شهرو :
جمعه, ۲ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۴۷ ق.ظ
اولین بار که طرز سُخنم رنگین شُد
و سُخن وزنی داشت
و سرانگشت خیال ,
موج در برکه ی احساس انداخت
پدرم , شعر مرا نشنیده,... از لب من....
پدرم , شعر مرا.. ناخوانده .. تا آخر
بگرفت از من و سنجاقش کرد, بــر دامــن بـــاد ...
و شنیدم می گفت :
(( شعر باید که در او رغبت خواندن باشد ))
..,
دیرسالیست از آن موقع گُذشتست و من پیر شدم
و هنوز...
باد با دامن سنجاقی خود میگذرد
آنچه در شهر کم و نایاب است , سنجاق است .
پدرم , پیرتر از من به دعا می طلبد :
(( یارب از مُکمن غیبت برسان سنجاقی ))
پدرم !
چشم بگردان بر ماهـ
تا بدانے ڪہ چرا قحطے ِسنجاق شدهـ
ساڪنان ِحرم ِ ستر وُ ملائڪ
شب و روز
شعر ِ استاد مرا مے خوانند
ڪہ شعورش
بہ سراپردہ ے دوران تو بنچاق شدهـ...
بداهـہ شاگرد تان بہ پدر گرامے ڪہ دیگہ بهـتان افتخار ڪنند😇