رفتم از یاد تو هم / شعر نیمایی / شادان شهرو :
این چه حِسی ست شباویز خیالم شُده است ..!!
این چه غوکی ست که در بِرکه ی خوابم جَسته ست ..!!
با خودم میگویم :
عشقبازی شاید ؛...
اشتهایی ست که این (کافر دل) ,...
بیخ دندان دارد ...
من چه بَد اقبالم ...؛
یَعلَمَ الّلَه که بِهَم می خورد از خود حالم .
هم در این لحظه هوس کرد دلم ...
نوبــر زَردآلـویــی ....
در (خودم ) می گردم,.. می لولم ... می کاوم ...
می مِکَد فکر مَرا .. زالویی
صَبرِ ایوبی من سَر رفته ست .
باورم نیست که ( دلبر ) رفته ست ...
تو بفرما چه کنم ؟
با دلِ پوست پیازی چه کنم ... !؟
جای مَعشوقه نَوازی چه کنم ... !؟
با توام؛ ای ستم آلوده نگاه ...
ای کمین کرده میان عَلف مُژگانت , بچّه پلنگ ..
با توام , ای که اُمیدم چون "باد"
نتوانست که در موی تو بیتوته کند ..
با توام , ای که غرورم چون " کِرم "
زیر پایت لِه شد ..
من دلم سرکه ی سیر آشوب است...
زیر لب ورد سُکون می خوانم , ..
مُردابم
( شاعری ) رُتبه ی پایین تر پیغمبری است
نوش کن جُرعه ای از شعر مرا , نوشت باد
شعرهایم همه نیلوفری است
من ندانم که چرا بیخ گلوی صبرم ,
زیر دندان تغافل گیر است
من ندانم که چرا زود برایم دیر است
رفتی و هیچ نمی دانستی
پُشت هر خنده ی تو ... گریـه ی من... پنهان بود
من ندانم که چرا هر که نگاهش شوخ است
سُست در پیمان بود .
قاب ِ چشمم شُده است
آخرین خنده ی فرهاد کُش شیرینت ..
کاش می فهمیدم , ...
که کُدامین هَوَسم , حوصله ات را سَر بُرد
کاش می دانستم , ...
در کُدامین غزلم بود که از رایحه ی زُلف تو سرمست نکردم دل را ...
کاشکی می گفتی ...
در کُدامین نفسم بود که دل , یاد تو را خون نگریست !!
خواهم امروز برآرم فریاد
(مرگ) با آنهمه هول انگیزی
به خُدا سخت تر از ( زادن ) نیست ...
عاشقی , کسب کثیفی ست که مَطبوع همه ست ...
.. همه ی (عشق) به دل بُردن و دل دادن نیست ..
گرچه دانم نتوان (چاه ) به شَبنم پُر کرد
گرچه می دانـم مـن ,
بر خلاف وزش باد نباید تُف کرد
هم خُدا می داند ؛
هم , تو ای حَک شُده در حافظه ی ناروَنِ کوچه ی شوق ...
تیغِ تیمور چو ابروت جهانگیر نشُد ..
از تَمشکِ لب تو هیچ لبی سیر نشُد ..
هیچ دل , چون دل من , پیش تو تحقیر نشُد .
تا به آن چشـم فـریبـای تو عادت کردم / خبر آمد رفتی !!
تا به آن زُلف سَمن سای تو عادت کردم / خبر آمد رفتی !!
من به دُنیای پُر از کودکی ام دل خوش بود ..
آمدی دل بُردی !!
تا غریبـانه بـه دُنیـای تو عادت کردم / خبر آمد رفتی !!
من چه میدانستم …؛
نرگست, رُخصت رفتن می خواست !.
من چه می دانستم…؛
در دلت مُلتمسی دیگرجای ...
داشت ... از حَجم حُضورم می کاست ؟.!!
من چه می دانستم ...؛
آنچه در چشم فریبای تو سوسو می زد , ...
اختر ِ طالع اقبال یکی جُز من بود ؟.!!
تا چهل سال به این وَعده , دل من خوش بود :
* می رسد عشق به فریاد تو هم *
چه اُمید پوچی ... ؛
چـه خیــال خــامــی ... ؛
دیـدی ای "عشق " سر آخر من هم , ...
رفتم از یاد تو هم ...
پنج عاشقانه ی نیمایی ( به ترتیب شماره خوانده شوند ):
2- بی تاب
3- سمفونی طوفان
4- نکاه مشکوک
5- رفتم از یاد تو هم