فَرزندِ آخرین کوچ/شعرسپید/شادان شهرو:
شعرسپید
( ماراتُنِ تِشنگی )
فرزندِ آخرین کوچم
فَرزندی که
کارتِ ملیاش را
با "نفت"
عَوض کردهاند
و چاکِ چوقایِ پدرش
هنوز هم
بویِ "گَرمَسیر" را
میدهد
مگر می شود
حَجمِ یک دَرد را
با یک « استوری »کوتاه
«کُمپِرِس» کرد
گاهی سکوت
نه « خاموشی» است
و نه « اِستراحت »
فقط
یک « اَپْدِیتِ » روحیست
که در « بَکگِراندِ »ِ یک ذهن بِهَمریخته
اِجرا میشَود.
چرا می باید
"حضور"ِ من
به "آنلاین" بودنِ پروفایلم
گِرِه بخورد
هر "الگوریتمی"
که به زندگیام
"مَعنا" نبخشد
کارنیوالِ
حَواسپَرتی مناست
برای مَنی که
نَفسهایم را
الگوریتمها
شُمارِش میکُنند
و با هر «کِلیک»
ذهنم
«سِلفسِرویسِ» اَخبارِ «فیک» میشَود
دِموکراسی
یک
نوستالوژیِ دِمُده ست
و "من"
آن پَرندهای نیستم
که دَرسِ پَروازم را
در "گوگل مَپ"
پاس کرده باشم
تا کِی
"دلِم" را
با "زبانم"
باد بزنم
آیا میتوان
هم ایلیاتی ماند
و هم شَهروندِ جهانِ مُدرنِ بود؟
پدرم می گوید:
"ما"
از نَسلِ "زَنبَقهایی"بودیم
که پیش از هر بهار
گُل میدادیم
تا اینکه
هکرهایِکُلاه سیاه
با وَعدههایِ سفید آمدند
و "ویروسمان" نامیدند
تا
جلویِ "هایلایت"شُدنمان را
بگیرند
و هنوز هم
ما
همان مِلتی هستیم
که در حالِ نوشتنِ دومین ویرایشِ خودیم
مادرم می گوید:
حالا که
ریشههایمان
در دلِ خاک
به دُنبالِ هُویَّتمان میگردد
و بر شاخههایِاُمیدمان
بَرفِیأس نِشسته
حالا که
"مَرگ"
تنها عدالتِ جاریست در جهان
و "زندگی"
یعنی
"جَنگ"
چِرا میباید
مثلِ
کبکهایِ گرفتاری باشیم
که آوازمان را
از این قفس
به آن قفس
میبَرند
و من
دَستم را
بَر گَردنِ
شیرِ آبی که آب ندارد
میاندازم
و نگاه می کنم
به بهشتی که با شتااااب
دارد به عصر اَپلیکِیشِنهایِ «آبیاب»،
نزدیک می شود
امیدوارم
روزیکه
"فیلتِرینگ"
دیوارش فُرو میریزَد
جهانیان
بِفَهمند که ما "آنتیویروسهایی" بودیم
که پیشانیهای دُروغ را
نُقرهداغ میکردیم
امیدوارم
روزی که بَهار میآید
هُویَّتمان
سَرِ جایاش باشد
.
.
.........................................
شادان شَهرو
.........................................
دَفترِ : سوشیال سُرودههایِ سِپید
( مَرثیههایی بر عَصرِ دیجیتال )
.........................................


"هر الگوریتمی که به زندگی ام معنا نبخشد
کارنیوال حواس پرتی من است"
عرض ادب و ارادت استاد گران قدر
به قول جنابتان " لب مریزاد"
سپید درست و درمان و عمیقی خواندم
و بسیاری از بندهایش را با تمام وجود لمس کردم بخصوص بند مذکور در ابتدای کامنتم را
سروده هایتان مثل آبی است بر آنش سینه ها و فکرهای شعله ور از مصیبت و اندوهمان
قلمتان همیشه سبز و جاودانه نویسا